- » تاثیرات امواج وای فای (WI-FI) بر انسان
- » تصاویری زیبا از گل باران
- » ۲ خبر از روستا. دیدار با خانواده شهدا و برگزاری جلسه حلقه صالحین
- » پیاده روی بزرگ مردمی اهالی روستای بنار آزادگان در سالروز شهادت امام رضا (ع)
- » برگزاری مسابقات مینی فوتبال فجر امید روستاهای بخش آب پخش
- » برگزاری مراسم شهادت حضرت فاطمه (س) در روستای بنار آزادگان
- » رکاب زنی بسیجیان روستای بنار آزادگان تا برج میلاد تهران
- » مراسم اولین سالگرد درگذشت آزاده و جانباز حاج علی احمدی
- » سیزده فروردین روز طبیعت گرامی باد
- » گزارشی از روند اجرای فعالیتهای عمرانی در روستا + تصاویر
- » بنار آزادگان قهرمان مسابقات مینی فوتبال فجر امید روستاهای بخش آب پخش شد.
- » عکسهایی از تعزیه محرم ۱۴۳۸ ق (مهر ۱۳۹۵ ش) در بنارآزادگان
- » تصاویری از راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ روستای بنار آزادگان
- » لای-فای صد برابر سریع تر از وای-فای
- » تصاویری از سیلابی شدن رودخانه حله در بنار آزادگان - ۱۳۹۵/۱۱/۲۹
- » تصاویری از تعزیه روستا در محرم ۱۳۹۶
- » مراسم تکریم و معارفه فرمانده پایگاه امام رضا (ع) روستای بنار آزادگان برگزار شد+تصاویر
- » تصاویری از آخرین وضعیت پروژه های عمرانی روستا تا پایان دی ماه ۱۳۹۴
- » گران ترین خرمای جهان در ایران به ثمر نشست
- » سالروز رحلت پیامبر رحمت حضرت محمد (ص)، شهادت امام حسن مجتبی (ع) و شهادت امام رضا (ع) بر مسلمین تسلیت باد.
- » رکاب زنی اسماعیل یگانه در تور دوچرخه سواری چهل بهار ناجا (دی ماه ۱۳۹۷)
- » تصاویری از آماده سازی زمین تعزیه روستا در محرم ۱۳۹۶
- » نصب علمک های گاز در روستا شروع شد+تصاویر
- » تصاویری از روستای بنار آزادگان در پایان سال ۱۳۹۷ و شروع نوروز ۱۳۹۸
- » تصاویری از رودخانه روستا در یک روز پائیز (۲۰ مهر ماه ۱۳۹۶)
- » ویراستار دستور فارسی ۱ ضرب
- » وب سايت باشگاه پرسپوليس تهران
- » نتایج زنده مسابقات ورزشی ایران و جهان
- » مجموعه کامل آثار شاعران و سخنسرایان پارسیگو
- » فرمانداری دشتستان
- » سایت فوتبال و ورزش ۳
- » زادگاهم بنارآبشيرين (احمد روزبه)
- » رقـــص شعـــله
- » ديجي كالا (دنياي ديجيتال، بررسي، مقايسه و فروش)
- » دشتی اسماعیل خانی (وبلاگ روستای دشتی اسماعیل خانی دشتستان)
- » جوانان روستای بصری(بوشهر)
- » تصحیح کننده آنلاین مطالب فارسی از نظر دستور خط
- » پايگاه خبري خليج فارس
- » پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران
- » پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
- » بنارسلیمانی (وبلاگ روستاي بنارسليماني دشتستان)
- » استانداری بوشهر
- » اداره کل هواشناسی بوشهر
درباره روستای بنارآزادگان
بُنار، بناری= بنار محلهای که کاروان و مسافران جهت استراحت و بیتوته در آن محلها استفاده میکردند. روستاهایی که پیشوند بنار دارند در مسیر جاده و راه بودهاند و بنه به کسره (ه) و اضافه شدن (ار) به بنار تغییر کرده است.
روستای بنارآزادگان در بخش آبپخش شهرستان دشتستان استان بوشهر قرار دارد. فاصله آن تا آبپخش ۱۰ کیلومتر و تا شهر برازجان مرکز شهرستان دشتستان ۲۵ کیلومتر میباشد. در این روستا حدود ۱۰۰۰ نفر ساکن هستند که کار آنها کشاورزی و نخلداری میباشد.
موقعیت اجتماعی روستا:
به موازات «رودخانه حلّه» از قدیم الایام مردمانی سخت کوش، شجاع و دیندار گرد هم آمدهاند تا در جایی که امروز «روستای بنارآزادگان» نامیده میشود، با استفاده از نعمت آب، زمین حاصلخیز و جلگه که به «چم» موسوم است، زندگی روستایی خود را بنیان نهد. درسالهایی که زمستان پربار و پرنشاط و سرمست است، کشاورزی و دامداری دراین روستا از رونق فراوانی برخوردار است. ازسال ۱۳۱۸ هجری شمسی که بنای سد انحرافی برروی رودخانه شاهپور در نزدیکی سعدآباد گذاشته شد و تا سال ۱۳۲۸ که آب رودخانه بوسیله نهرهای آبی به اراضی این روستا و روستاهای همجوار هدایت شد، به تدریج بیشتر زمینهای مرغوب وحاصلخیز زراعتی به زیر کشت نخل رفت به نحوی که هم اکنون تعداد نخیلات این روستا بالغ بر۱۲۵۰۰۰ اصله نخل میباشد.
گذر رودخانه حلّه از ضلع جنوبی روستا علاوه برهدایت سیلاب به زمینها و تولید محصولات کشاورزی و جالیزی موجب ارتزاق عدهای نیز از ماهیهای فراوان آن شده است. از ۶۰ سال پیش تاکنون با رسیدن آب رودخانه شاهپور از طریق نهر آب به اراضی بنارآزادگان بیشتر اراضی این روستا در سمت شمال و غرب روستا به زیر کشت نخل رفته، و روستای بنارآزادگان چون نگینی در میان نخلستانهای سرسبز و خرم خودنمایی میکند.
موقعیت جغرافیایی روستا:
روستای بنارآزادگان یکی از پرجمعیتترین روستاهای بخش آبپخش است که درموقعیت ۵۰ درجه و ۵۹ دقیقه طول جغرافیایی و ۲۹ درجه و ۱۸ دقیقه عرض جغرافیایی قرارگرفته است. ارتفاع آن ازسطح دریا۱۰ متر است. درجنوب آن رودخانه حلّه، غرب آن روستای دشتی، شرق آن بنارسلیمانی و در شمال آن نخلستان انبوه و بسیار زیبای روستا قرار گرفته است.
روستا و دفاع مقدس:
مردم روستای بنارآزادگان در ۸ سال دفاع مقدس با تقدیم ۴ نفر شهید یک نفر آزاده و چندین جانباز برگ زرینی در تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی ازخود به یادگار گذاشتهاند، و زنها نیز با درست کردن نان و مربا و ارسال آن به جبهه به رزمندگان کمک میکردند.
وضعیت روستا بعداز انقلاب اسلامی:
بعد از انقلاب اسلامی این روستا ازنعمت برق، آب لوله کشی، تلفن ثابت، دکل تقویت تلفن همراه، دفترخدمات پستی، ۲ واحد آموزشی مدرسه راهنمایی پسرانه شهید محمدباقر حسینزاده و دخترانه عفاف، ۲ واحد آموزشی دبستان دخترانه شهید محمد جواد بنافی و پسرانه شهید محمد علی رجایی، کتابخانه عمومی، خانه بهداشت روستایی و همچنین مرکزبهداشتی درمانی شهید غلامرضا شادمان که دارای پزشک عمومی، داروخانه و سایر امکانات است برخوردارشده است. روستای بنارآزادگان با قریب ۱۲۵۰۰۰ اصله نخل، یکی از بزرگترین تولید کنندگان خرمای استان بوشهر است.
جهت نمايش عكسها در سايز بزرگ بر روي آنها كليك نمائيد.
تهیه و تنظیم: محمدرضا بناری
نظرات تاييد شده: (258 نظر)
Today: Thursday 21 Nov2024 امروز: پنجشنبه 01 آذر 1403
شرکت ترخیص کالا و بازرگانی آذین کارون اروند
ترخیص کالا از تمامی گمرکات کشور
تهران-بازار شوش-بلور فروشها-پاساژ نور طبقه دوم پلاک۵۲۶
تلفکس ۰۲۱۵۵۳۵۳۱۹۵-۰۲۱۵۵۳۵۳۲۰۲
سجاد بهادری
۰۹۳۵۷۰۷۲۰۵۹
*****************
طراحی نما و دکوراسیون داخلی
بندر گناوه-خیابان پست،روبروی اداره کار، دکوراسیون آریا سقف
مجتبی رفعتی-۳۳۵۸-۷۷۰-۰۹۱۷
*****************
تنظیم موتور-تعمیرات ای سی یو-شستشوی انژکتور-برقکاری هوشمند شبکه های Can ,Van
تعمیر و پیکره بندی کلیه نودهای
Multiplex ,Ecomax ,SMS
بنار آزادگان-توانا-۸۲۹۶-۶۶۸-۰۹۱۷
- » برداشت خرما در روستای بنار آزادگان دشتستان آغاز گردید
- » ادای سوگند رییس جمهور دکتر پزشکیان
- » شهید جمهور، شهدای خدمت
- » عید فطر مبارک
- » تصاویری از برگزاری مراسم قرآن خوانی در ماه مبارک رمضان - بنار آزادگان فروردین ۱۴۰۳
- » آغاز سال ۱۴۰۳ مبارک
- » بارش باران پائیزی سال ۱۴۰۲
- » عید فطر مبارک
- » نوروز ۱۴۰۲ و آغاز سال جدید بر هم ولایتی های گرامی مبارک
- » نماینده دشتستان : با خرید تضمینی خرما در سال ۱۴۰۱ موافقت شد
- » نوروز باستانی و آغاز سال ۱۴۰۱ خورشیدی مبارک
- » خرید تضمینی خرما کبکاب دشتستان در سال ۱۴۰۰
- » رکاب زنی گروه دوچرخه سواران آبپخش تا شیراز
- » ایام الله ۱۴ و ۱۵ خرداد
- » پشتیبانی از رونق تولید برای تحقق شعار سال ۱۴۰۰
- » برداشت خرما سال ۱۳۹۹ دشتستان بوشهر در سایه بازار کرونا زده
- » ایام تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد
- » تصاویری از هرس نمودن فضای سبز خیابانهای اصلی روستای بنار آزادگان در خرداد ماه ۱۳۹۹
- » ۱۴ و ۱۵ خرداد، تجلی پیوند تاریخی و دلبستگی میان امت و امام
- » شب قدر
شعار سال ۱۴۰۳ :
شعار و هدف وب سایت:
بیائید با همدلی، همفکری و همکاری روستایمان را آباد و سرافراز نمائیم.
- » Credibility 4 ماه قبل گفت: Hello dear Mr Bonari ...
- » بیدل 6 ماه قبل گفت: بنام خداوند عکسهای زیباییست. ...
- » سلام 10 ماه قبل گفت: سلام و سلامت باشید ...
- » برنجوک حدود 1 سال قبل گفت: عالی بود من همیشه ...
- » روستای نظرآقا حدود 1 سال قبل گفت: درود بر شما سایت ...
- » علی حدود 1 سال قبل گفت: سلام خدمت بزرگواران بنده ...
- » همولاتی حدود 1 سال قبل گفت: سلام. سلامت باشید. وبسایت ...
- » مجید بيش از 2 سال قبل گفت: به گفته ریش سفیدان، ...
- » علیپور بيش از 2 سال قبل گفت: درود بر شما. چه ...
- » مجید بيش از 3 سال قبل گفت: سلام اقای بناری بنده ...
- » بنیامین بيش از 3 سال قبل گفت: لطفاً عکس جدید بزارید ...
- » رود حله بيش از 3 سال قبل گفت: سلام آقای بناری فوتبالیستهای ...
خوش آمديد
با سلام و تشكر از حضور شما
-
بازدید امروز: 574
بازدید دیروز: 1346
بازدید کل: 11586595
افراد آنلاین: 4
شاد باشید
دولت جاوید ماند هرکه نکو نام زیست کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
جناب آقای مرادی از اینکه ما را مورد لطف خود قرار دادید متشکرم. سربلند و پیروز باشید - مدیر وب سایت - بناری
جناب آقای ابنوی از حسن نظر شما متشکرم - مدیر وب سایت - بناری
متشکرم. در مورد درخواست شما تحقیقات لازم صورت گرفته و در آینده بر روی سایت قرار خواهد گرفت - بناری مدیر وب سایت
همکار گرامی از لطف شما سپاسگذارم. امیدوارم در همه زمینه ها موفق و موید باشید. با سپاس- مدیر وب سایت
جناب آقای مهندس موسوی با تشکر از راهنمایی جنابعالی. متن مورد نظر اصلاح گردید. لازم به ذکر است که این اطلاعات از یک مصاحبه مورد استفاده قرار گرفته است. برای جنابعالی و سایر همکاران در شرکت بهره برداری آرزوی موفقیت دارم. لطفاً ما را از انتقادات سازنده خود بهره مند سازید و همچنین در صورت امکان اطلاعات مربوط به زمان سهمیه بندی آب نخلستانهای روستای بنارآزادگان را به سایت اعلام نمائید تا به اطلاع عموم برسد. مدیر وب سایت - بناری
سلام دختر عمو. از لطف شما ممنونم و امیدوارم ما را از نظرات مفید خود بهره مند سازید. با تشکر - بناری مدیر وب سایت
-علل انتقال روستا از خشم قدیم به محل فعلی
- سوابق مبارزات اقوام این آبادی در روزگاران قدیم
- سالهای قحطی و خشکسالی که به چه شکلی براین مردم گذشت
-معرفی ایثارگران و شهدای روستا
-دوران مبارزات مردم با خان و خوانین
سیلاب سال 1365
با تشکر --- از پیشنهادات شما کمال تشکر را دارم. اگر جنابعالی در این موارد مطلبی دارید برای ما ارسال نمائید تا با نام شما در سایت قرار داده شود. بناری - مدیر وب سایت
آیا:....
-امکان دارد اخبار روستا بروز در سایت درج شود؟
-می توانید صفحه ای با گویش شیرین مردم روستا و زبان محلی قراردهید؟
-یکی از مداحان بنام روستا آقای بهبهانی بود ممکنه بیوگرافی ایشان را در سایت قرار دهید؟
-می توانید اشخاص شخیص علمی/ادبی/فرهنگی و ... روستا از دوران کهن و معاصر را معرفی کنید/
-از بازیهای محلی محبوب بچه های روستا (چیش گرکو)بود میشه اون را کامل معرفی کنید؟
-در حال حاضر میزان تحصیلات دانشگاهی مردم روستا چه آماری دارد؟
بیایید همه باهم حرکت زشتی را که امروز در روستا روی داد تقبیح نماییم. در نظر نگیریم که ما به کدام طرف نزدیک تر هستیم. آنچه اتفاق افتاد درجهت ناامنی روستا ست و دور شدن مردم ازهمدیگر. گرچه شروع کنندگان جوانانی خام و کم تجربهاند اما پدران آنها نه جوانند و نه کم تجربه. طی چند سال گذشته جوانانی از این روستا جوانمرگ شدهاند. کسانی بازداشت شدند و کسانی زندانی و کسانی زخمی و حتی معلول. بس هزینهها در راه دادگاه و پاسگاه هدر رفت و بس وقتها از مردم گرفته شد. و از همه مهمتر بس دلها که زنگار نفرت و کدورت گرفت. راستی ازسالها جنگ و جدل قبلی مردم روستا چه عایدشان شد جز آنچه در بالا ذکر نمودم.
و من دلم میگیرد هر وقت رگبار نارفیقان گل میکند
ومن دلم میشکند هر وقت سینه جوانی میشکفد
و خونی برسنگ فرش میریزد
و یا خانه آماج تیر میگردد.
ومن دلم میگیرد وقتی
مادری رود رود میکند
ومن میدانم تو هم دلگیر خواهی
و.....
--- سلام بر همه هم روستائيان گرامي و عزيز. نمي دانم چه بگويم فقط مي دانم كه اين مسائل چيزي جزء اينكه وجه روستايمان را خراب كند چيزي ديگري عايدمان نمكند. من تا كنون به دور از همه مسائل موجود در روستا و كاستي هايي كه به چشم خود مي ديدم فقط به فكر اعتلاي فرهنگي روستايمان آن هم از اين طريق بوده ام كه متاسفانه با روي دادن همچنين مواردي همه چيز زير سوال مي رود كه بله روستاي بنارآزادگان هنوز هم داراي مشكلات فرهنگي است. وقتي كه بچه هاي روستا را در كنار هم در زمين واليبال مي ديدم و اينكه بدور از همه مسائل طايفهاي با هم بازي مي كنند احساس خيلي خوبي به من دست مي داد و هميشه از خداوند به خاطر اين موارد شاكر بودم. شايد لازم باشد در اين مجال گله اي نيز از شوراي روستا داشته باشيم كه بايستي در رابطه مشكلات فرهنگي قديمي روستا فعاليتهايي را انجام دهد و همچنين ساير موارد مربوطه كه صحبت آن در اين مجال نمي باشد. ما بايد سعي كنيم كه مشكلات قديمي را از بين برده تا همه با آسودگي خاطر در كنار همديگر در بزرگترين روستاي منطقه آبپخش زندگي كنند. به اميد آن روز. ناظر همراه لطفاً ايميل خود را براي سايت ارسال نمائيد تا در اين باره بيشتر صحبت كرده و راهكارهاي مفيدي را بدست آوريم - با تشكر مدير وب سايت
باسلام و تشکر از اینکه اظهارنظرهای خود رادر وب سایت دیدم.از شماهم عذرخواهی
می کنم بابت قضاوت عجولانه خود. ازدیگر هم ولایتی ها هم استدعا دارم در محکوم نمودن هرحرکت ناپسندی همانند آنچه طی چند روز گذشته چند بار دل مردم را بدرد آورد پا پیش گذارند.نه تنها دراین سایت بلکه دربرخورد خود با عاملان.
موارد ذیل جهت اطلاع شما درج می گردد
1-روستای ما حداقل 300سال قدمت دارد.بر این مدعا اسناد تاریخی وجود دارد. نوشتن 30خط درجهت معرفی روستا بسیار ناقص می باشد. امیدوارم مطالب کاملتری ببینیم.می توان از آداب و رسوم ،تاریخ گذشته فی المثل جنگ با حیدرخان بندریگی ،جابجایی روستا وعلل آن؛خدمات و رشادت و جان بازی مردم در هشت سال دفاع مقدس چه درخط مقدم جبهه وچه درپشت جبهه ؛بازنویسی خاطرات رزمندگان روستا و.... نوشت
2- در لوگو وب سایت اگر عکس شهیدان ظوری قرارگیرد که اسامی آنان قابل رویت باشد .بنظر بهتر می آید
3-گاری با سرنشینان نیز اگر از فاصله نزدیک تربود(بصورت سایه روشن)جالب تر بود. --- هم ولايتي عزيز و گرامي سلام. در رابطه با پيشنهاد اول شما لطفاً اسناد، مدارك و مطالب خود را در اين موارد براي وب سايت ارسال نمائيد تا با نام شما در وب سايت قرار گيرد. لطفا جهت تبادل اطلاعات آدرس ايميل خود را به وب سايت ارسال نمائيد. در رابطه با پيشنهادهاي دوم و سوم نيز نظر شما قابل احترام است ولي در طراحي لوگو مي بايست تمامي نمادهاي محل در آن قرار گيرد كه با توجه به فضا اين كه تصاوير به صورت بزرگ قرار گيرند امكان پذير نيست. ولي اگر لازم شد در لوگو تغيير داده شود اين موارد مد نظر قرار مي گيرد. با تشكر - مدير وب سايت
ضمن پوزش درمورد مطلب ارسالی قبلی که قدمت روستا را اشتباها به جای 200 سال 300 سال نوشته بودم.در این مورد درحال گردآوری مطالبی هستم که امیدوارم در اینده بتوانم ارسال دارم.
ضمنا آقا و یا خانم واصف چنانچه شعرهایی ارسال دارند که اسامی کامل باشد بهتراست.
--- سلام. در انتظار ارسال مطالب شما هستيم. با تشكر . مدير وب سايت
اخبار گذشت آمنه بهرامی را از قصاص جوانی که بر او اسید پاشیده و او را هم از نعمت دیدن محروم کرده بود و هم از نعمت جمال ؛ ازرسانه ها شنیدم.آن هم در لحظه ای که او در اوج اقتدار بود و جوان هم، همچون اسیری در بند قانون گرفتار. درلحظه ای آنچه را بر او رفته درذهن خود مرور نمودم و بزرگی کار او در دل آفرین گفتم.راستی چه روح بزرگی است که اینچنین می بخشد .بینایی را به کسی می بخشد که او را ازدیدن و...محروم نموده است.آری آمنه بزرگ بود بزرگوار شد. درهمان دم یاد جمله مولی علی افتادم که فرمود درعفو لذتی است که در انتقام نیست . راستی ما چند بار فرزند همسایه وهم ولایتی خود را بخاطر اشتباه کوچک و یا بزرگی بخشید ه ایم.چند بار کلوخ همسایه را با سنگ پاسخ نگفته ایم.چند یار بپاس دوستی های گذشته آزردگی خاطر خود را به رخ دوست قدیمی نیاوردیم. چند بار از حق خود گذشتیم برای دیگران.آیا هرگز کاری را خواستگار آمنه کرد ما نکرده ایم .و.....راستی چند بار کلام مولی را بکار بستیم همانگونه که آمنه بکاربست. به امید آنروز که همه همچون آمنه مشکلات راحل کنیم.
هم ولایتی شما
--- با تشكر از هم ولايتي عزيز به منظور ارسال احساس درونيشان در اين رابطه. مدير وب سايت
چو افکارم به هر جارفته بودی
نفهمیدم که زن بانگم نمودی
دوباره داد زد واصف وری تو
جوابم نی دهی آیا کری تو
صدایت میزنم کارم نداری
یقین دارم پریشان روزگاری
چو سودایی به سر داری بگو تو
چه اورادی ۱به زیرلب داری بگو تو
به خود چون آمدم در خانه بودم
هزاری ۲در قفس بیدانه بوده
بگفتمای زنک رفتم بناری
سفر کردم به ایام جوانی
چرا بانگم زدی این وقت ناگاه
که من از دور خودم نابودم آگاه
گسستی رشته افکار واصف
بریدی رشته پندار واصف
خلاصه حس من حس جوانی است
بسا از خاطراتم در بناری است
بخود چون آمدم رفتم بفکری
چه معنی میدهد لفظ بناری
بفکر یافتن معنای نامش
به فرهنگ لغات رفتم سراغش
به جغرافی و تاریخش بخواندم
به هرسویی، یکی اسبی دواندم
به گوگل جستجو کردم بناری
که جویم ریشهاش را با معانی
بیافتم من بنارانه، اول بار
بخواندم من بنارانه، پس آن بار
به وب سایت ولات خود رسیدم
یکی شاخ گلی باغنچه دیدم
نگه كردم به عكس آن شهيدان
جواد و هم غلام و هم اسد جان
چو باقر جا فتاد برمن ببخشید
زتنگ قافیه تنها درخشید
شهید حوزوی محمد جواد بنافی است
که او فرزند عباس بنافی است
باقر حسینزاده شهید کربلا یی است
محمدعلی پدرش هم کربلایی است
غلام رضا شادمان سرباز ما بود
همو فرزند حاج حسن عبدالله بود
اسدا... راعمی که فرزند مراد است
شهید چهارمی اندر بنار است
شهیدان آیتی در این زمونند
که برخوان الهی یرزقونند
ولا تحسب بیاد دارم ز قرآن
شهیدان زنده هستند طبق قرآن
شهیدان جان بدادند در راه ایمان
بیا ما هم ببندیم عهد و پیمان
که تا راه شهیدان را بپوییم
ره دین محمد را بجوییم
بناری از قدیم است برلب رود
بناری هم عبیر۳ است و هم عود۴
بناری پنبه زاری داشت روزی
زمین لاله زاری داشت روزی
زمین غله کالش بس زیاد است
هنوزم خرمن گندم به یاد است
بناری جوی آبش چون روان است
مفرح بخش هر پیر و جوان است
هزار و سیصد و بیست را دوتا کم
که سد سعدآباد گردید محکم
کشیدند جوی آبی تا ولایات
رساندند آب رود و تا ولایات
چو این جوی آب آمد بناری
نمودند همتی اهل بناری
یکایک چند دمیتی کشت کردند
که تا این نخلسون برپا بکردند
نمودند نخلها را آبیاری
همه مردم اهل بناری
بناری نخلسون بسیار دارد
بسی کبکاب و بس گنتار دارد
رطب و خارک و هم خرمای تازه
لزوم ناید که گیری از مغازه
بناری مسجدش صاحب زمان است
محل سجده پیر و جوان است
بنا گردیده سال چار و پنجاه
زپول اهل ایمانگاه و بیگاه
بود تاسیس گرش عباس بنافی
توهم واصف ببین اهل طوافی
حسینیه هم بنا شد در بناری
زسعی و همت اهل بناری
چو بگذشت از هشتاد، پنج سال
حسینیه هم بناگردید آن سال
----------------------------------------
۱ اوراد: جمع ورد بمعنی دعایی که کسی هر روز میخواند
۲ هزار: هزار آوا، بلبل، عندلیب
۳ عبیر: مادهای خوشبو متشکل ازمشک، گلاب، زعفران و...
۴ عود: مادهای که از سوختن آن بوی خوش به مشام میرسد
--------------------------------------
با تشكر از آقاي واصف به جهت ارسال شعر. بازديد كنندگان مي توانند در رابطه با شعر آقاي واصف از طريق ارسال نظر در پائين اين شعر و يا قسمت ارسال مطلب در صفحه اول نظرات، انتقادات و پيشنهادات خود را ارسال نمايند. با تشكر - مدير وب سايت
۲- چند کلمه نظیر بناری و واصف زیاد تکرار شدهاند.
۳- در هر صورت بصورت کلی خوب است.
۴- شعرهای قبلی که نامهای محلی در آن بود هم خوب بود البته بجز نامهایی که با اضافه شدن واو بود مثل گرگو.
با آرزوی هرچه پر بار تر شدن و تاثیر گذارتر شدن وب سایت
مطالب ذیل در جهت استحضار آقا و یا خانم نقاد به عرض میرسانم
۱-نخست خدمت نقادمحترم سلام عرض کنم. همانطورکه در اولین قسمت عرض کرده بودم مطلب ارسالی را شعرواره است و نه شعر. لذا اگر در بعضی از قسمتها فاقد ردیف و قافیه بوده، از مخاطبان استدعای بخشش رادارم. و بر این امر واقفم که نواقص را بزرگان با بزرگی خود میبخشند. زیرا استطاعت علمی و ادبی بنده بیش از این نبود. درثانی هدف من از ارسال مطلب بیشتر به نوعی نوشتن مطلبی از روستا شامل قسمتی از تاریخ و آوردن نامها و فامیلهایی که درحال حاضر در محل هستند بجهت ضبط درتاریخ بود. البته باشیوهای که شاید بهترازمتن درخاطربماند.
۲- چون شعر در رابطه با بناری بود. سعی کردم بیشتر همراه با کلمه بناری باشد. اما در مورد تخلص واصف حق با شماست انشاء الله اگر توفیق بود که باز مطلب بفرستم. سعی خواهم کرد تکرار نشود
۳-درمورد اسامی با اضافه واو، ضمن پوزش مجدد بنا به پیشنهاد مدیریت وب سایت که حسب درخواست مخاطبان بود. اصلاحات لازم صورت گرفت
۴- در پایان از ارشادات و راهنمایی شما کمال و امتنان را دارم.
۵- انشاءالله این نقد شما مقدمهای برای بازشدن باب نقادی و تبادل آرا در سایت باشد.
ناظر همراه (واصف)
بناری نامه ۱
بناری در اول جای دگر بود
کنار رود و برم۱ کل حیدر بود
زسال سی و هشت تا چند سالی
یکا یک خانهها گردید خالی
خشم کهنه را خالی نمودند
به جاگاه کنونی پر گشودند
خشم کهنه اکنون نخلسون است
ز بهر مردم ده باغسون است
به فارس ناصری۲ آمد نوشته
جلال آباد نام او بودی گذشته
سپس نامش بنار قائدی شد
که تا چندین سال، نام دائمی شد
چو پنج سالی گذشت از سال هشتاد
بنام قائدی تغییر افتاد
بنار آزادگان تصویب گردید
که نامش اینچنین ترتیب گردید
بناری عالمش شیخ کریمی است
که اوهم سالک راه حسینی است
همو که نام او شیخ رمضان است
که علم و حلم او دائم عیان است
به شعر و شاعری؛ شعرها سروده
زفقه و خارج آن هم استاد بوده
بجز این مصرع از شعرش بیاد نیست
کریمی مونس دائم بجز عشق خدا نیست
حدود سال پنجاه بود روزی
که بودش جنگ با البکر، روزی
به مینی گرگعلی گردید کشته
شهابی را گفتم و کردم نوشته
چو سالها جنگ بود و وقت ایثار
نمودند اهل ده هر گونه ایثار
چو فرمان آمدی از سوی رهبر
بسیجی جمع شد لشکر به لشکر
بسی رزمنده باشد در بناری
و هم جانباز جنگ است در بناری
همین جا جاری باشد، رود حله
فلان هم رفته است سوی رمیله
همین رودی که نیستش آب اکنون
زمستان میشود پر آب و مجنون
کنون بینی ندارد جز کمی آب
گذشته بود این رود، پر آب
دو فرد غرق شده اندر ولایت
زتاریخش ندارم من روایت
یکی با تور کنگی۳ یا که رهبند ۴
کسی از بهر ماهی میکشید بند ۵
بسال شصت و پنج این رود بیآب
بسی از خانهها داد بر آب
زمستان شصت و پنج بود، ناگاه
که سیلاب آمدی اینجا و آنجا
چو سیلاب آمدی اندر ولایت
همه کوشش نمودند بینهایت
بسی از خانهها پر آب بودی
بسی از مردمان، بیتاب بودی
بچشم خود بدیدم من شبانگاه
که آب آمدی اندر گذرگاه
همان شب مردمان همت نمودند
که چهار جا سیل بند برپا نمودند.
------------------------------------
۱-برم: با فتحه ب وسکون حرف ر وحرف م بمعنی جایی از رودخانه که عمق آب زیاد باشد
۲-اشاره به کتاب فارسنامه ناصری نوشته حسن حسینی فسایی مورخ عهد ناصرالدین شاه قاجار متولد ۱۲۳۷ هجری قمری درگذشته بسال ۱۳۱۶هجری قمری (کتاب فارسنامه درسال۱۳۰۰ هجری قمری نوشته شده است)
۳- کنگی: کنگ: با فتحه کاف و سکون نون و گاف بمعنی قسمتی از دست (آرنج) تور کنگی بمعنی تور دستی
۴- رهبند: نوعی تور ماهیگیری است که در عرض رودخانه بوسیله دویا چند نفربه موازات طول رودخانه کشیده میشود و بدین وسیله ماهی گیری انجام میشود
۵- بند: وسیلهای است از ریسمان برای شیوهای ازماهیگیری؛ که ریسمان بلندی را درنقاطی از رودخانه که عمق آب زیاد نیست توسط دونفر ازوسط رودخانه بسمت ساحل میکشند و بدین ترتیب ماهی به حاشیه رودخانه کشانده شده و صید میکردد.
همین زه کش که بینی در بناری
به سال شصت و سه آمد دیاری۱
به ابجد گویمت تاریخ را «بس» ۲
که آسفالت آمدی در دیده کس
دو سال قحطی بشد اندر بناری
که مردم مینمودند روز شماری
به سال بیست چهار و سال دیگر
دو سال قحطی شدی یکبار دیکر
بنامیدند سنه را قحط اسپید۳
زبی آبی درخت گز بخشکید
نه جو بود نه گندم تا دو سالی
بسی مردم بمردند هر کناری
همی بودند گرسنه مردم ده
نبود حال کسی از دیگری به
مرض افزون نمود آمار مرده
همه ترسان بودند از دفن مرده
میگفتن این مرض واگیر باشد
هر آنکس دست زند چون شیر باشد
یکی شیر زنی بود مردگان را
بقبر ی میگذاشت او مردگان را
بگویم از برایت از قدیمل
چه حالی بود و چه افکاری قدیمل
بگویم از برایت قصه ده
اگر وقتت بود کمی تو گوش ده
نهاتر کشت مردم خر و خیش بود
پی خرمای مردم ماست میش بود
پیاده ره میرفتن تا گناوه
میکردن یه۴ تلیت ۵ با نون تاوه
چم دومن ولات پاک پنبه؛ بودی
یکی هم درپی بزغاله بودی
پر از آب میشدی گرو ۶آبی
زنل بر کولشان بود مشک آبی
ریالی یا پشیزی اگر مردم نداشتن
غم بیپیلی هیچ وقتی نداشتن
اگر کار فله بود یا خرمن کشونی
کمک میکردن مردم آن چنونی
تو گلهٔ ولات صد بز و میش بود
تک ۷ زنبیل مردم، همه پیش۸ بود
ری جاجیمی۹ ور هم مینشسن
در خس۱۰ با درخس ۱۱ میبسن
نمد بید و لحافی پاره پوره
و یا یک قاطر ی با چند خوره۱۲
چوقه ۱۳بود یا لچک۱۴ یا ارخلیکی۱۵
پر از دوغ و کره بود مشک خیگی۱۶
نه غم بود و نه رنگ و نه ریایی
دل مردم چو دشت با صفایی
یکی اوآرد ی۱۷ میخورد بهر شامش
نبود پیتزا و اسنک سر شامش
نه دزد بود که تا چیزت رباید
نه کس بودی که تا قابت بقاپد
خصیل کالی۱۸ همی اطراف ده بود
سوخ زار۱۹ کی چنین اکناف ده بود
-------------------------------------------------
۱- دیاری: در زبان محلی بمعنی پدیدارشدن
۲- بس: بحساب ابجد مساوی ۶۲
۳- اسپید: سال قحط سفید که دو سال پیاپی خشکسالی شد
۴- یه: یک
۵- تلیت: نوعی غذا که نان را ریزریز کرده و بر آن دوغ میریختند
۶- گرو: محلی درکنار روستا که در قدیم در آن آب جمع میشد و در آن چندین چاه بود
۷- تک: نوعی زیرانداز (فرش) که با برگ خرما ساخته میشود
۸- پیش: برگ درخت خرما درگویش محلی
۹- جاجیم: نوعی زیرانداز
۱۰- خس: طویله؛ محل نگهداری گوسفندان
۱۱- درخس: درب طویله
۱۲- خوره: خورجین
۱۳- چوقه: نوعی روپوش بشکل عبا
۱۴- لچک: کلاهی بود که درقدیم زنان بر سر خود میگذاشتند
۱۵- ارخلیک: نوعی کت زنانه
۱۶- خیگ: ظرفی از پوست حیوانات که ماست را درمی ریختند و با حرکت دادن آن از آن دوغ و کره بدست میآوردند
۱۷- اوآرد: آب آرد، نوعی غذای محلی در قدیم
۱۸- خصیل کال: جایی که درآن جو کشت میکردند
۱۹- سوخ زار: شوره زار
-قبل از سیل 65چم دومنی بطورکامل تا سینه هفت جوش هندونه(لاله)بودو این دشت در تابستان یک تکه سبز بود و به فاصله هر 50متر یک کپر پیشی بود و در کنارش یک لوکه که ویزه خواب شب بود بین مردم انقدر صفاو صلح بود که هیچگس دور مزرعه اش را حصار نمی کشید و شبها روی همین لوکه ها همسایه ها بیش هم شب نشینی می آمدندو قصه گرگعلی-قحط سالی -دومنرو-خشمکهنه نقل مجلس بود
===============
-در زمین خالی شمال روستا خرمنجا بود که تمامی کشاورزهای روستا گندم و جو خود را برای خرمنکوب انجا کوپ می کردند چقدر بین مردم صفا و دوستی موج میزد به فاصله هر 10 متر یه خرمن کوپ بود تا ارتفاع 3تا 4متر تمام سرمایه و رحمت آنان بدون هیچ محافظی رها بود امنیت انقدر زیاد بود که کسی فکر اینکه خرمنش ازبین برود-تیراندازی و یا اتش بگیرد به هیچ وجه نداشت دشت وسیعی تا شعاع یک کیلومتر خرمن بود یادش بخیر
============
برم کلحیدر ظهرها که می شد مملو از جوانان روستا می شد بالای 30-40 نفردر این برم حاظر می شدند کوچک وبزرگ -در اوج صمیمیت 2-3ساعت شنا و شوخی و خنده و شادی کالای اصلی این بازار بود که ارزانی همدیگر می شد-صد حیف برای انموقع و صد افسوس برای .....
با سلام خدمت مدیریریت محترم وب سايت و جناب آقای حاجی پور
از اظهار لطف آقای حاجی پور کمال امتنان رادارم .و همچنین از یادآوری مطالبی که مشوق بنده شد بسیار سپاسگزارم. همچنین از آقای بناری که اظهار نظر مخاطبان را به رویت اینجانب و دیگران می رساند سپاسگزارم.
بهرحال قسمت بعدی بناری نامه را تقدیم هم روستاییان می نمایم.امیدوارم از ارشادات وراهنمایی مخاطبان بی نصیب نمانم.
بناری نامه
چو محمود خواسته ازچم نویسم
نشستم لحظهای بیغم نویسم
چم دومن ولات تا ور هف جوش
خیار سرد و گرم بی، ز هر سوش
سرازیر چم که واویدی کپر بی
خیارش قد دهل، بس چن نفر بی
سر لوکه میخوسیدن تو لاله
توه یا تینکی مینادن ری چاله
مجی بو میدادن گرمه و گرمه
میخردن دورهم از توی تاوه
سر چاس تو کپر غلغله ویوی
شپ و کل و دوت هشکله ویوی
میخوندن هشکله، یار جومه رورو
تو بگو که چطوری بیتو برم خو
میخوندنای گلم یار جومه زردم
تو بگو که بعد تو چطو بگردم
میخوندن هی گلی، هشکله باغی
بسونمای یار کو سی بعد باغی
حسن علی حسن سر رخ کمر
نها پمپ اوی شش اسب بیشتر
پیاز میکاشت و سوزی با تماته
ای چن تا کرته هم پاکش کراته
خرمن جا، جای خرمن مردم ولات
هر کجا ری میکردی خرمن نهات
خرمن خرد میکردن پی برا و قاطر
خرمن صد من غلی رفته زخاطر
نهاتر که اوسه بیسی اوسه کردن
نه وخت غصه بینه غصه خردن
بعد اوسه وقت کهکشون بی
سر شو تا دم صب کهکشون بی
تو کهدون که بیو توپاچال غله
میبردن که تو کهدون بنه بنه
اضاف از آن شدی کاپون کاهی
که تا بازش کنی روزی که خواهی
سپس نوبت رسیدی غله بردن
سر شب تا بوخت گله بردن
ترازو آن زمان نامش جی بود
گنم کل حسن خروار سی بود
میرختن توی خوره یا تو گونی
اضاف از آن میومد توی گوری۱
تو پاچال غله بیسی وقت سرما
ای نون گرمه ء محمود بفرما
بنظم آمد بناری نامه سه
تو هم واصف همین گفتی زغصه
جناب بناری. سلام
قسمت بعدی بناری نامه تقديم می گردد
بناری نامه سومی آمد به پایا ن
نگوییدم که من گفتم چاخان
می خوم سی تو بگویم چارمی را
بیاورده بجا، اصول خادمی را
زفرهنگ ولات وقت عروسی
بگویم چن کلامی سی یه دوسی
عروسی میش نظر هف روز و شوبی
شپ و کل و دوت هف روز و شوبی
می زه نی پولادو، اسمیل باساله
می کردن قر پاشو زنگل چن ساله
سرور پشت سرور بید و زنل کل
قرش میدا رقاص پی نم دل
می نادن پشت اسب، زین قشنگی
سوار ویوی عروس با چه زرنگی
گلندازی عروس ری صورتش بی
خصیرش پی سرور پشت سرش بی
یه صندوق آب نوس داشت و یه غالی
می آورد صندوق مجری، بناری
مینداختن سفره سی شوم عروسی
یه اوگوشتی و یا مرغ و خروسی
لطفا شعر بناري يك و روباه هزار را اگر ياد داريد در سايت بگذاريد و بگوييد مربوط به بناري خودمان بوده يا ابشيرين نام شاعرش را هم بگيد لطف كرديد
همچنين از اينكه نام عمويم را در شعر برديد ونشان از اين دارد كه فراموش نشده سپاسگزارم
با سلام خدمت آقایان شهابی و بناری مدير وب سايت بنارآزادگان
۱- درخصوص شعر خواسته شده متاسفانه من چیزی بیاد ندارم و نمی دانم در رابطه با کدام بنار میباشد.
۲- درخصوص ذکر نام مرحوم گرگعلی شهابی به استحضار میرساند که وظیفه اینجانب بوده و منتی برکسی نیست. هدفم این بود که ضمن یاد کردن از مرحوم شهابی جوانان را به وجود جنگی بین ایران وعراق دردهه ۵۰ و پیامد آن برای روستا آشنا سازم.
ناظر همراه
یه رسمی یادم اومه، که نگفتم
یه حالی بیصبح گه، که نگفتم
میخوندن برگ قرآنی صبح گه
سپس دست میزدن بر کوه بر که
ایسو قرآن خوانی ماه رمضونه
و یا ختم و چل کل مح زمونه
مقاوله از نهاتر مونده تا به حالا
خدا که ای رسم بمونه، انشا ءالله
نهاتر سادگی بید و صداقت
ریاست کی بود و حکم صدارت
اگه دهداربودی یا که بازیا ر
رواطی میکشیدی سی گل یار
اگر آشفته بودی روزگارت
همان یارت بودی اندر کنارت
چو میشد چهرهای ازغصهای زرد
همه اهل محل بودند هم درد
اگر اسبت یک شو خونه نمیمه
همان شو میدویدند جای رمه
میرفتن باغسون تا غله کالل
میگشتن همه جا بچه جهالل
یکی میرفت؛ دهان گرگ میبس
یکی هم کارد قد؛ بودش دردس
خلاصه اسب تو گیرت مییومه
اگرهم یک شوی خونه نمیمه
جناب آقای مهدی
باسلام
تاریخچه مختصری از روستا ضمن بناری نامه های مختلف در قسمت نظرات درباره بنارآزادگان تا آنجا که معلومات ما قد می داد عنوان شده است .
ناظر همراه
سایت قشنگیه
به ما سر بزن و اگر بنر یا لوگو برای سایتت خواستی بهم بگو تا برات بسازم
و اگر هم بنر داری بهم سر بزن تا تبادل بنر رو انجام بدیم
با تشکر --- سلام. از لطف شما ممنونم. مدیر وب سایت
بناری نامه ۶
نویسم نامه ششم برایت
زدرس و مدرسه گویم برایت
زتاریخ دبستان در بناری
نویسم نامهای، تا توبدانی
بگویم از برایت داستانی
که از درد دلم حیران بمانی
نبی مدرسهای توی ولایت
میرفتن مدرسه با چه مرارت
سلیمانی بنار، مدرسه داشتی
که میرفتند همانجا با چه سختی
کلاس پنجم هم، بودش چم تنگ
که باید راه روی حدود فرسنگ
بنار آب شیرین کلاس شش بود
میان گپ ترل گاهی گپش بود
اولین مدرسه اندر بناری
بسال چهل و دو اومد دیاری
یکی خانه بداد احمد بناری
زبهر مدرسه توی بناری
به ثبت آمد نامش اولین بار
دبستان ایزدی است این بار
اول آموزگاری بود، مهدوی نام
که اندر سعدآباد بودی خوش نام
بناری آمد و تعلیم میداد
همه بچهها را درس میداد
دومی راستیان بود و سومی به گزین شد
سپس شالبا ف بیامد جایگزین شد
چو پنج سالی بماند تا پنجاه شمسی
اتاقی ساخته شد چند ماه شمسی
کلاس اول تا چهارم دبستان
همه جمع بودند در آن گلستان
کلاس پنجمی میرفت دشتی
سوار چرخی بیتو راه دشتی
میرفتن دشتی تا درسی بخونن
که از همسال خود دیندا نیفتن
مینادن نون خاگی یا که تیرمال
سی چاس دانش آموزل توی دسمال
سه سال گذشت از سال پنچاه
کلاس پنچم هم آمد آنگاه
کنون نام دبستان در بناری
حسینزاده بود گر تو بدانی
زبهر دختران گردید برپا
دبستان بنافی، روزی اینجا
زمهر شصت و یک تا به اکنون
بسی دختر بخونده درس در اون
چو چهار سالی گذست از سال هفتاد
بنای راهنمایی مدرسه، این گوشه افتاد
عفاف نامیده شد از سوی دولت
زبهر دختران این بود نعمت
دوسال گذشت از سال هشتاد
کلاس راهنمایی دیگر هم پی افتاد
چو واصف نام آن خواهد فلانی
بگو که نام آن باشد رجایی
با عرض سلام به کلیه هم روستائیان عزیز و گرامی
قسمت اول مقدمه بناری نامه که به معرفی تعدادی از ساکنان روستا به زبان شعر است تقدیم میگردد. قبلاً از همه هم روستائیان و دوستان عزیزی که به سبب وزن شعری نام آنها به زبان محلی آمده پوزش میطلبم.
شبی که سینهام پر ریش بودی
یکی آئینهام در پیش بودی
بدیدم گرد پیری بر سر خود
اجل نزدیک بدیدم بر در خود
سفر کردم به ایام گذشته
سباوت تا شباب در گذشته
زدوران گذشته یاد کردم
زجور رفته برخود یاد کردم
همانگه نیمه شب رفتم بناری
گذر کردم از سر کوی نگاری
گذر کردم به فکرم نی به جسمم
فراموشم شدی یکباره اسمم
به کوچه پا نهادم دلبرم بود
سر کنجی عزیزی در برم بود
سلامی کردم و پاسخ بدادم
علیکش، عرش اعلا جا بدادم
پس آنکه سر کشیدم من دبستان
دویدم پا برهنه، باغ و بستان
به دشتی رفت درسم سال پنجم
فراموشم شدی، هم درد و رنجم
بمکتب عم جز خواندم و قرآن
که باشد هرتر و خشکی در آن
ملا مح سین بدیدم با عصایش
بدی ابجد و هوز در کلامش
بمکتب من بخواندم حمد و یاسین
بقره تا نساء و سوره تین
زبسم الله شروع کردیم قرآن
رسیدیم سوره ناس، ختم قرآن
چو قرآن را نمودم ختم آندم
خروسی بهر ملا من ببردم
سپس با غلامعلی همراه گشتم
چم دومن ولات ناگاه گشتم
خودم را با صفر همراه دیدم
بچي حاج علی در چاه دیدم
یکایک زنده میشد خاطراتم
نویسم تا بماند از ولاتم
بیادم آمدی از همکلاسان
تمام گپترل تا سرشناسان
جواد و جابر، نامدار احمد
ابراهيم احمدی از خانه آمد
ابراهيم رفعتی، حسین بناری
همه را دیدهام اندر بناری
علی آخند و خسرو، حاج باقر
رمضون با اسد آیند به آخر
امید افضل و عارف حسینی
مو خواجه دیده بودم دیگ پسینی
غلام حاج حسن با علی محسن
رسول مح قلی و علی حاجسن
سعادتیار دیدم و عبدی خواجه
مو که گپ میزنم نگین وراچه
فتح لا بادری، اسد حاج مشفر
غلام شیخ علی، عواس مح جعفر
ممد علکرم گویم و مهدی آزاد
عباس بادری با حاج نوشاد
چو ظهراب دیدم و سهراب خواجه
شریفی دیدم و اسمیل خواجه
محبی دیدمش تنها نشسته
کریم محکمی رو کت نشسته
غلامسین حقیقت پاسدار است
محمد میگلی هم پاسدار است
محمد رفعتی، حسین بناری
که اینان از سپا هاند در بناری
دگر را هم من بگویم فاریاب است
ودیگر رزمجو اندرحساب است
چو بردستانی حسین اومد به دیده
موذن چون علی هیچکس ندیده
یکایک من معلمها شمردم
ز زیتر تا به حالا برشمردم
سمیل خواجه و اسمیل حسینی
اول گشتند معلم چونکه بینی
مسیب بناری درس خونده تهرون
مو دیدم یه دفعهءی اومه زحیرون
محمد احمد و عبدی بناری
همه باشند معلم از بناری
محمد سبحانی نامدار کریمی
علی بناری و علی حسینی
حسین بهادری باشد تو کنگون
دوکس هم به جم باشند اکنون
یکی بهرام بود فرزند میش سین
دگر هم حاجیپور آمده در عین
اسکندر میگلی محمود سبحانی
بچه فلامرز، حسین بهبهانی
کرم باقری با غلامعلی جوکار
کوکیل احمدی دیدم به یکبار
کرم افسرده هم باشد معلم
اسکندر بردستانی بنمود تکلم
شهابی هم کند خدمت تو فرهنگ
توهم واصف همی ماندی زفرهنگ
دگر از آموزگار ناید به یادم
ببخشد گر کسی رفته زیادم
--- جناب آقاي ناظر همراه سلام. از زحمات و وقتي كه جهت سرودن و تنظيم اين اشعار ميگذاريد كمال تشكر و قدرداني را دارم و من نيز همچنين از كليه هم روستائيان عزيزي كه نام آنها به زبان محلي در اين شعر آمده معذرت خواهي ميكنم. موفق و پيروز باشيد. مدير وب سايت
القصه اینکه: می خواستم در پاسخ به بیت زیبای :
دگر از آموزگار ناید به یادم
ببخشد گر کسی رفته زیادم
به عرض برسانم در شهرستان جم جناب آقای غلامرضا بناری دبیر فیزیک نیزمشغول خدمتند که از قلم افتاده که واجب دانستم یادی از ایشان شود.
...................................................................................................
تقدیم به شما:
ملولیم به خدمت تو فرهنگ ایران
دریغاکه واصف نباشد زیِ بوستان
---------------------------------------------------------
جناب آقای حاجی پور سلام. از لطف و نظر جنابعالی از طرف خودم و آقای ناظر همراه کمال تشکر و قدردانی را دارم. مدیر وب سایت
سایتتون عالیه.لطفا در مورد تاریخ کهن ایران مطالب کاملتر و بیشتر بذارید.
باتشکر --- سرکار خانم ابنوی سلام. از لطف شما سپاسگذارم. در رابطه با مورد درخواستی نیز انشا ا... مطلب مورد نظر تهیه و در وب سایت قرار می گیرد. مدیر وب سایت
تقدیم به روستای بنار آزادگان
از شعر زیبا شما در وصف تحصیل و دبستان متشکرم. لطفا ما را از نظرات و مطالب زیبای خود جهت هر چه بهتر شدن وب سایت روستا بهره مند سازید - مدیر وب سایت
تقدیم به روستا(وطن)ی پر از خاطره ی بنار آزادگان
جناب آقای حاجی پور
درود برشما، از لطف شما سپاسگزارم. از اینکه نوشته های بنده مورد قبول هم ولایتی ها قرار گیرد باعث خوشبختی اینجانب خواهد بود.زیرا هدف من سربلندی هم روستاییان و شادی آنان و شناخت هر چه بیشتر روستا می باشد.البته مساعی آقای بناری در راه اندازی سایت جای تقدیر دارد.از اینکه نام جناب آقای غلامرضابناری دبیر محترم از قلم افتاد از محضر جناب بناری مجددا عذرخواهی مینمایم و از شما هم تشکر که مرا یادآوری نمودید. انشاءالله در آتیه جبران نمایم. از بیت ارسالی هم سپاس ممنونم.انشاء الله که هیچوقت ملول نباشید.
در پایان ازهم ولایتی ها استدعا دارم که اولا چنانچه انتقادی به مطالب ارسالی بنده دارند با کمال میل شنوا خواهم بود و بردیده منت مینهم در ثانی هر مطلبی اعم ازت اریخی، ادبی ؛ فرهنگی ،اجتماعی و... که می تواند دست مایه بنده باشد در اختیارم قراردهند سپاسگزار خواهم بود.
ناظرهمراه(واصف)
شغلیه
محمود:
ملولیم به خدمت تو فرهنگ ایران
دریغاکه واصف نباشد زیِ بوستان
تقدیم به.....
کنی خدمت بفرهنگ ملول بگو چرایی
دانی معلمی هست یک کار انبیایی
لطفت مدام ما را شرمنده می نماید
باز هم کرم نما و ما را نما دعایی
عاشق بودم که روزی باشم معلم ده
از کسوت معلم، من هم پوشم ردایی
لیکن که با تاسف ماندم عقب زقافله
اینک زفرهنگیان دارم سرگدایی
........
کارم بود ن.........
آبادی وطن را آرزویی است نهایی
راضی بود واصف از شغل و کار و بارش
گرچه رسید به این شغل از قدر و قضایی
ناظرهمراه
دوست گرامی محمد
باعرض ادب و درود خدمت شما
دنبال شغل راحت نبوده و نیستم. و لقدخلقنا لانسان فی کبد
تا بعد
ناظرهمراه
پیام به محمد
محمد جانم سلام دارم برایت پیام
شمشیرت کن غلاف، جاش بده درنیام
گزت نده حرف مو، ای حرفل مفت مو
قهر نکنی یهوی، بخور زدس پخت مو
شور و یا بی نمک، نوش جونت کل مح مد
مو ممنونم از نقدت، هسم کوکات کل مح مد
کی گفته راحت بود تدریس و درس و حساب
یه خرده ای فکر بکن سرت بیا تو حساب
بگو که چند تا بچه تو دست و بالت هسی
یا که عزب هستی و از همه چی مرخصی
اگر بچه تو داری، میش مح مد عزیزم
تجربه کردی حرفم، آ مح مد عزیزم
اگر نداری بچه، چه وت بگم بفهمی
امیدوارم هف هشتاش گیرت بیا نفهمی
وقتی بری تو خونه حسن بگیره بونه
پفک بخوا و آلو، جر واوو خوش و پونه
جیغ بزنه سهیلو, گزت بده سمیلو
قهرت کن حسینو، روزت واوو زلیلو
کولت واوو نصرلا وقتی میری تو سجده
لج بکنه پی ددش مریمو یا که مژده
یکی میا وچره، که زدش یکی دش
یکی میا هی کمک، کشیدنˏ مین سرش
هرچی که گپ می زنی، بخرجشو نمیره
حوصلتم سر میره، یکیشم خو نمیره
یکیش میگو شپ بزه، بخون سی مو هشکله
قهر میکنه یکی دش، چرا خوندی هشکله
اوسو سرت هوش میا، ادب کردن مشکله
سرو کله پی بچه، صبر میخا و حوصله
معلمل تو کلاس، سر میزنن و کله
پی یچه ی فقیرو، تا لاتل محله
بچه ی مو پخمه ی' بچه ی تو تیز هوشه
کرو نداره حواس، او یکی هم بی هوشه
الف بلد نبیدم ، یادم داده معلم
ازهمت و رنج او، الآن دارم تکلم
یکی دوتا که نیسن، یه سی تایی تو کلاس
لیک میزنن وللوه، تا بکنی التماس
واصف سی شوخی گفتت، قهر نکنی تو با او
فقط میخواس بگوسیت، برو معلم واوو
اگر وو طعنه گفتی؛ ای حرفکو پی ناظر
بری سفرکربلا، پی حسین مح باقر
با عرض سلام به کلیه هم روستائیان عزیز و گرامی
قسمت دوم مقدمه بناری نامه که به معرفی تعدادی از ساکنان روستا به زبان شعر است تقدیم میگردد. قبلاً از همه هم روستائیان و دوستان عزیزی که به سبب وزن شعری نام آنها به زبان محلی آمده پوزش میطلبم.
تو بهداری بود مشغول مختار
سلیمون زنگویی آمد نوشتار
ابراهیم منصوری ماندنی جوکار
ادارهٔ جهادند بر سرکار
مو دیدم میش محسن میره اداره
کره بند خدمتش، خونش بناره
نصرلای علینژاد تو شهرداری است
مرادی مرتضی هم، سرکاری است
مهندس در بناری چند تایی است
یکی محبوبی و آن بهمیاری است
اداره تلفن، ابراهیم سبحانی است
محمد حکمتدان فرزند محلی است
ميخونه دكترا كالج تهرون
داريوش صابري نزديك شمرون
ابوذر سبحانی که دکترا شد
و مهدی صابری اینک صدا شد
کند درمان مرضهای گیاهی
بچی حاج رضا، احمد سبحانی
علی ابنوی باشد رو کشتی
ردیف مندسین او را نوشتی
وحید حاج ابراهیم او هست معمار
که اینک آمده او هم به طومار
یه چند تایی همینک در نظامند
سی محض دوسیشون مثل کوکامند
بهادری کند خدمت تو ارتش
بنافی مح حسن اومه زگردش
حسنزاده عبدی، احمدی ناصر
حسین باقری را بنوشت ناظر
بگم بردستانی عبدی آخوند
و محمد کریمی اومه خیلی تند
ابراهیم مرادی او بازنشسه
و ابراهیم بناری تنها نشسه
تو بانک کارمیکنه ابنوی مسعود
و دو تاهم بهادری همچون مسعود
ابراهیم حاج محد تو بانک انصار
یگانه مش صفر آمد بگفتار
بود کارش تو دانشگاه مرادی
و بچی حاج علی، حمید نبوی
همینطوری که میگشتم تو کیچه
تو باغچه موبدیدم چن جیجه
مو دیدم عبدلا خرما خریده
سر وقت محد مین جلدی رسیده
عواس نبوی تو ساخت و سازه
محمد مرادی خونش شیرازه
کار اصغر نبوی، باشد هلیله
مو میخوم گپ زنم یارو نمیله
پیاده ره میره ناصر سردار
اولتر حاجی هم بار میزه شهار
علی کید محمد سوار بی که رد آوی
فریدون پی پیزاش گیر جر آوی
زحاج محدت نگفتم ابن میش سین
علی حسینزاده ابن غلو مسین
چو محمود حاج رضا رئیس شورا
ابراهيم و غلامعلی آیند به شورا
چو میش حسین و کاداراب را نوشتم
زناظر نام فردوس را شنفتم
عباس و امرلا، کرم نگهدار
خداوندا تو واصف را نگهدار
عجب فایز میخوندن بهبهانی
محمد با علی بهبهانی
میخونه بیدگونی ابن کااسد
همین افضل که او هست ابن کااسد
میکرد خش سرخونی، توی عروسی
محمد خواج احمد تو هر عروسی
زفامیل، نادری در خاطر آمد
بنافی، احمدی در خاطر آمد
بهادری، حقیقت، میگلیها
بناری، ابنوی و رفعتیها
یگانه و شهابی، هم کریمی
زخواجه، شادمان و هم حسینی
چو بردستانی و خوارزمی نوشتم
زهاتف نام سبحانی شنفتم
علینژاد و زارع با شجاعی
همینک انبوی گردید تداعی
نوشتم حاجیپور و خواجوی را
هلیله، پایخوان و منصوری را
شریفی، بهبهانی، راعمیها
حسنزاده، نبوی، قائدیها
رضازاده و زارع، دبوسیها
و افسرده و رزمجو و فیروزیها
زحکمتدان، محبی، صابریها
حسینزاده و پاریاو، باقریها
نوشتم حوته بار با خوش منش را
غلامی هم بگویم آخرش را
خلاصه دور زدم اندر ولایت
بسی مردم نبودند در ولایت
یکی دستش زدنیا بود کوتاه
خدا رحمت کند اورا در اینگاه
یکی هم رفته در شهر دیگر
که تا در سرکند سودای دیگر
یکی رادیده بودم یار و همراه
یکی نیشم زدی هرگاه و بیگاه
یکی از نام من دلشاد بودی
یکی هم اندکی ناشاد بودی
زهرجمعی بسی خاطرهها بود
بسی نیش و بسا نوشها بپا بود
بسا رنجیده بودم از کسانی
و یا نیکی بدیدم از فلانی
در افکارم به هر جا سر کشیدم
یکایک جامها را سر کشیدم
نمودم گردشی اندر بناری
ولات آن عزیز دونه ناری
چو اسمیل یادم آمد جان من سوخت
به صحرا آتشی هم ران من سوخت
گرفتیم شاخکی با تیرکمانی
برفتیم سی کنار اندر زمانی
گرفتیم بلبلی با شاخک خود
فلان راکرده بودیم دلقک خود
به چم من رفته بودم پا برهنه
عزیزان این فلان هم نور عینه
رژه میرفت زپیشم خاطراتم
چو نی نالان بودم از خاطراتم
چو اشکم آمدی تا روی گونه
شکایت مینمودم از زمونه
نمیدانستم که اندر خانه هستم
اسیر گردش پیمانه هستم
چوافکارم به هرجارفته بودی
نفهمیدم که زن بانگم نمودی
دوباره داد زد واصف وری تو
جوابم نی دهی، آیا کری تو؟
صدایت میزنم کارم نداری
یقین دارم پریشان روزگاری
چو سودایی به سر داری بگو تو
چه اورادی به زیرلب داری بگو تو
به خود چون آمدم در خانه بودم
هزاری در قفس بیدانه بوده
بگفتمای زنک رفتم بناری
سفرکردم به ایام جوانی
چرا بانگم زدی این وقت ناگاه
که من از دور خودم نابودم آگاه
گسستی رشته افکار واصف
بریدی رشته پندار واصف
خلاصه حس من حس جوانی است
بسا از خاطراتم در بناری است
بخود چون آمدم رفتم بفکری
چه معنی میدهد لفظ بناری
بفکر یافتن معنای نامش
به فرهنگ لغات رفتم سراغش
به جغرافی و تاریخش بخواندم
به هرسویی یکی اسبی دواندم
به گوگل سرچ نمودم من بناری
که جویم ریشهاش اندر کناری
بیافتم من بنارانه، اول بار
بخواندم من بنارانه، پس آن بار
به وب سایت ولات خود رسیدم
یکی شاخ گلی صدغنچه دیدم
نگه کردم به عکس آن شهیدان
جواد و هم غلام و هم اسدجان
چو باقر جافتاد بر من ببخشید
زتنگ قافیه تنها درخشید
شهید حوزوی محمد جواد است
بنافی را گویم و دائم به یاد است
شهید از کربلا هم است باقر
حسینزاده بود نامش بخاطر
شهید است شادمان یادش گرامی
غلام است و رضا، تا توبدانی
اسدالا راعمی چهارم شهید است
که ذکر خیر او هر کس شنیداست
شهیدان آیتی در این زمونند
که برخوان الهی یرزقونند
ولا تحسب یباد دارم زقرآن
شهیدان زنده گانند، هر آن
شهیدان جان بدادند راه ایمان
بیا ماهم ببندیم عهد وپیمان
که تا راه شهیدان را بپوییم
ره دین محمد را بجوییم
بناری از قدیم است برلب رود
بناری هم عبیراست وهم عود
بناری پنبه زاری داشت روزی
زمین لاله زاری داشت روزی
زمین غله کالش بس زیاد است
هنوزم خرمن گندم به یاد است
بناری جوی آبش چون روان است
مفرح بخش هر پیرو جوان است
هزار و سیصد و بیست را دو تا کم
که سد سعداباد گردید محکم
کشیدند جوی آبی تا ولایات
رساندند آب رود را تا ولایات
چو این جوی آمدی مرز بناری
که اینک بینیش اندر کناری
یکایک چند دمیتی کشت کردند
که تا این نخلسون برپا بکردند
نمودند نخلها را آبیاری
همه مردم اهل بناری
بناری نخلسون بسیار دارد
بسی کبکاب و بس گنتار دارد
رطب و خارک و هم خرمای تازه
لزوم ناید که گیری از مغازه
بناری مسجدش صاحب زمان است
محل سجده پیر و جوان است
بنا گردیده سال چار و پنجاه
زپول اهل ایمانگاه و بیگاه
بدان بانیش بود عباس بنافی
توهم واصف ببین اهل طوافی
حسینیه هم بنا شد در بناری
زسعی وهمت اهل بناری
چوبگذشت از هشتاد، پنج سال
حسینیه هم بناگردید ان سال
کپر بودی و یا لوکه تو گرما
میخردن پی ماس چن کله خرما
یه خسی میزدن سی مخ بریدن
خشه که گپل زیتر شنیدن
کسی مخ میبری، کسی کله کش بی
رطب با ماس و لورک خیلی خش بی
انار و پرتقال و سیب و انگور
برابر بیپی خرما انگور
میچیدن دخترل توزهٔ قشنگی
وو نوندونی قشنگ رنگ رنگی
نه توزه مونده و نوندون نونی
خیلی گپ تو دلم هس که بدونی
چراغ گاز اومد و کپسول گازی
نسی یه باغچه و کرت پیازی
چراغ فانوسی بییا که موشی
لحافی ریت نبی تا توبخوسی
لحافیای که بی، سی چند نفر بی
سلام کل حسین هم بینظر بی
نه ماشین بید و نه کولر گازی
نه برقی بیدو نه پارک بازی
نه کس را دیده بودم توی قوطی
که سیت حرف بزند بهتر زطوطی
نه فیلمی بود، نه سریالی، نه دوربین
نه قهری بودو، نی کینه دربین
فده توی ولات هکتاربودی
پرو چوقهء کرم بسیار بودی
تمام غله کال پربار بودی
تو هر برکار یکی دهدار بودی
یکی بنه کش وکس بازیاری
یکی هم خوشهای میچید کناری
نه کفشی بود نه لنگه جوراب
نه ماتیک بود ونه سرخ و سفیدآب
نه تانکی بود ونه توپ دوربرد
که تا ویران کند بهرچه برخورد
تلفن کی بودی دردست هرکس
که تا گپ بزنه با کس و ناکس
فلان دارد سه تا همراه با خود
که تا روشن کند به دلخواه خود
نه پرواز مینمود بالو چو شالو
نه کس وی میسادی در روی خالو
یکی جمع میکه خرما تو دقله
میگه واصف که حرفش مثل نقله
خیلی دلم میخواد بدونم ایشون کی هستند.انشاالله همه رو قابل بدونند و خودشون رو معرفی کنند
نه خوب بود خوشم اومد.بناری در حال پیشرفته. --- جناب آقای اردشیر. از لطف شما ممنونم - مدیر وب سایت
درود بر جناب آقای خوارزمی
الف - برای من جای بسی خوشوقتی است از اینکه حرفها و نوشتههای بنده مورد پسند مردم واقع میشود. امیدوارم شاهد نقد دوستان هم باشم که حرفها و گفتههای مرا با دیده تیزبین خود مورد نقد و بررسی قرارداده و عیوب و کاستی کار را به من گوشزد نمایند تا در جهت اصلاح آنها گام بردارم (متکلم را تاکسی عیب نگیرد---سخنش صلاح نپذیرد)
ب- از اینکه بنده مورد لطف قرار دادید سپاسگزارم
ج- آنچه مهم است نطق است و نه ناطق. هدف من یادآوری تاریخ گذشته و فرهنگ روستا و ایجاد الفت و صمیمیت بین مردم خصوصا همولایتیهای خودم میباشد. هر کس تاریخ گذشته را نداند مجبور به تکرار تجربههای دیگران میباشد. (هرکه ناموخت ازگذشت روزگار---نیز ناموزد زهیچ آموزگار) اانشاء الله درآینده همه مرا خواهند شناخت.
ناظرهمراه (واصف)
چو مبل و مبلمان درخانه افتاد
نمد بافی دیگر از ریشه افتاد
ندارد چوقهای هیچ زن بر سر
چو مانتو آمده در دیده بهتر
لچک افتا چو مینا سر زنگل
سرشون میکنن دسمال زنگل
ورش داده فلان چادر سرشه
یه مانتو کرده بر تا پس سرشه
نه سگ دو میزدن مردم به هر روز
نه قسطی میگذشت چند ماه چند روز
صبح گه مجلسی بود چای و قهوه
خرما تو تاپو بودی نی تو جعوه
بل خرما مینا دن توی چومه
دشو رو میگرو هر سوی چومه
میکردن بار اشتر بل خرما
زمسون هم میخردن شله خرما
یکی مشک اوی بر کوله میبرد
یکی هم پی خر و برداله میبرد
خنک ویوی اوول توی هوانه
میخواندن فایزی گاهی شبانه
زمستان کردکی بر دوش چوپان
که تا ایمن بماند وقت باران
کچک بی و سه پویه، چالدونی
جهالل پرس کنین اینا بدونین
فراموش نکنین اورسی و ملکی
یکی کرکاوی مو دیدم پای ملکی
گلورزه دلم تا یادم اومه
کمی دوراغ هم سی چاسم اومه
یه خلخالی زنل تو پوزشون بی
همیشه دوو زدن هم کارشون بی
دیگر بر پای بچه زنگلی نیست
دگر از بهر دلسوزی دلی نیست
اگر از درد دائم در فغانی
بود شادان ازاین غم هم فلانی
بیایید ای جونل دور واصف جمع واوین
سی محض سوختنم هم شمع واوین
سی محض سوختنم هم شمع واوین
یک پیشنهاد خدمت مدیر پرتلاش سایت:
از انجا که منظومات اقای واصف در معرفی اداب روستا بسیار غنی است لذا از مضامین بناری نامه سوالاتی {حداکثر 4 سوال} طراحی و بصورت ماهیانه بر روی وب سایت قرار گرفته و از بین پاسخهای ارائه شده بهترین و مناسبترین پاسخ انتخاب و فرستنده آن معرفی و جهت تقدیر با آن مصاحبه گردد.
انشا الله که بشود پاسخی حداقلی به خواسته ناظر باشد. شاید بشود شمعی شد و تابید بر آینه تاریخ روستا و روشنی بدهیم تا پروانه دور صدها واصف در این روستا گرد یک شمع جمع شویم
--- جناب آقای حاجی پور سلام
در رابطه با شعرهای آقای واصف که به معرفی روستا و سایر موارد آن می پردازند هر چه بگوئیم کم است. در رابطه با پیشنهاد شما نظر من مثبت است و استقبال می کنم. فقط موضوعی که هست در رابطه با جواب سوالات است که در متن بناری نامه ها است؟ لطفا از طریق ایمیل وب سایت مکاتبه نمائید تا بررسی های لازم به منظور نحوه طرح سوالات و جوابهای آنها بعمل آید. از کلیه بازدیدکنندگان وب سایت خصوصاً هم ولایتی های گرامی نیز می خواهیم که نظرات خود را در این رابطه اعلام نمایند. با تشکر - مدیر وب سایت
خدمت هم روستایی های گرامی عرض ادب و سلام دارم
در راستای پیشنهاد جناب حاجی پور از یکایک شما استدعا دارم هرمطلبی را که بتواند مشوق و کمک بنده باشد شامل تاریخ حوادث، شرح آداب و رسوم و بازی ها و... دراختیار بنده بگذارید منت دار خواهم بود. همانند آنچه آقای حاجی پور در مورد چم دومنی به من متذکر شده و بر اینجانب منت گذاشتند.
ممنون از کار جالبتون
--- جناب آقای غلامرضا بناری سلام. از لطف شما بسیار سپاسگذارم. در رابطه با موضوع عکسهای قدیمی قبلا فراخوان شده و چند نمونه از آن هم در قسمت عکسهای روستا قرار داده شده است. با این حال در انتظار ارسال عکسها و مطالب شما هم روستائیان عزیز هستم. مدیر وب سایت
جناب آقای غلامرضا بناری
با عرض سلام به محضر شما
اگر با قبول زحمت در خصوص ارشادات خود راهنمایی بیشتری بفرمایید سپاسگزار خواهم بود
ناظرهمراه
بناری نامه ۹
چو شو مه بی و سرما هم نبیدش
نبود کیچه که توش بچه نبیدش
ندا میداد یکی با بانگی موزون
چو شام خوردین بیایید سوی میدون
صلای بازی بود با این موازین
ندای جی جی و سنگ ترازین
هرآنکس میشنید میرفت کوچه
نگین که ای گپل پاک حرف پوچه
میگم یی رسمل بلکم بمونه
که شاید یک جوان روزی بخونه
یکی بازی بودی هم چیش گرکو
که بایستی میگرفتی تو کلکو
یه دسه کر ویوی اینجا و اونجا
یه دسه دینداشو میرفت هر جا
همون دسه که کر واویده بیدش
و دو ویوی که تا هیشکی نگیرش
و دو ویوی میرفت ری هل گانه
که زود او بخوره او گل ̗ گانه
دگر بازی بودی اسبش چه رنگ
نیفتد گیر کس هر کس ززنگ
اول صف میکشیدن محض بازی
قطار ویوی بچه سی محض بازی
نشان میشد به ذهنی نام اسبی
که یابند دیگران اون هس، چه اسبی
سوال میشد که اسبک بر چه رنگ است
بگو که صاحبش حنما زرنگ است
یکی میگفت که اسب زار محلی است
دگر میگفت یقینا اسب کعلی است
قطار ویوی بچه در صف واحد
میاورد برزیون در پیش شاهد
خلاصه نامی هرکس، بر زبان داشت
که از اسب یکی اوهم نشان داشت
چو اسب ذهن شاهد گفته میشد
میون صف یقین غلغله میشد
وو دو میرفتن بچیل سوی گانه
که تا زود بخورن او گل گانه
یکی بازی بودی بازی کوکو
دگرهم در زمستان؛ کلی کوکو
سی محض ای دو تا واصف خجل شد
خر هوش و حواسش غرق گل شد
عروسی تو ولات بی برق و زرق بود
چراغ طوری هم نورش چو برق بود
دیگه توی ولات کارفله افتا
چوبافه، بنه و پابنه افتا
نه خرمن مونده نه خرمن کشونی
نه شروه ماند و نه بیدگونی
نه برا مونده تا خرد کنه خرمن
نه گندم و جوی، ویوو صد من
چم دومن ولات شد کرنتی زار
خیار سرد و گرمی نی، که کنی بار
تک و زنبیل و بلتک، لیتک و گرد
همو طیفون پاری همه را برد
رو ونده گپرش محلی ملالی
نشسته شو کولر خوش با اسالی
میشینن دور هم، سیلل و فیلمه
سخن از حال و احوال مال قدیمه
الان ماهواره، کانالش هزاره
همه ء وقت خدا برنامه داره
تمدن تا بیاره توی خونه
دمادم فیلمل اکشن میزاره
عصر تا دم سحر فیلم میکنه سی
میره صبح مدرسه بی ناشتا و چی
الان اینترنت هم آمد تو خونه
بچیل هم همه دارن بهونه
میگن سی درسشون تحقیق دارن
میون چن علوم تطبیق دارن
میگن که پیل کافی نت زیاده
بسونیم (ADSL)ای دی اس ال فایدش زیاده
دروغ میگو بچه حرفش دروغه
نه تحقیق داره و نه درسش شلوغه
بچی میش کلبلی محض نمونه
همی که ازمدرسه اومه تو خونه
نخرده چاسشه میره کن چت
پی یه چن تایی؛ او میزنه گپ
یه دوسی داره که رنگش ندیده
سیاهه، سرخ، یا برف سپیده
توی ایرانه و یا باشه تو افرنگ
نمیفهمه اینا را کور بد رنگ
سنش چن سال بوالله ندونه
کلاه سرش میلن، بسکی نادونه
اوسو تو مدرسه میشینه ری کت
میگو سی بچیل که او کرده چت
یه دوسی داره او، میگو رییسه
که اصل هندیه، ساکن سویسه
یکی دش ساکن توی فرانسه
ز انواع علوم اوهم لیسانسه
خلاصه گیج و واجم تو دوراهی
تمدن اینایه یا حرف واهی
الان صله رحم افتاده از مد
قدیمی هم شده هر آمدو شد
میون مردمل افتا به خواری
غم مردم خوردن، همسایه داری
نسی اهل دلی تا گوش گیره
اگر افتاده بیند، دس گیره
کمک محض خدا از ریشه افتا
تش گپ گتی در بیشه افتا
بسوخته دامن واصف زاین تش
که کی احوال مردم میشود خش
در رجب آمد زکعبه بوتراب
شیرحق مولا علی عالی جناب
شمس رویش سرزد ازخاور پگاه
منکسف شد از ضیاءاش مهر و ماه
خلق بود با مصطفی پیش ازحیات
عالم هستی از او دارد ثبات
اول این هستی بنامش پا گرفت
عقل اول هم از او معنا گرفت
کعبه را مولود یکتااش علی است
ممکنات را علت غایی علی است
ام او حیدر بگفت نامش به باب
نام او گفتا علی آن مستطاب
با نبی اول علی بیعت نمود
قلب خودبا لا اله زینت نمود
تانمود خاتم زهجرت عزم راه
جای حضرت او بخوابیدی پگاه
لافتی گفتش نبی در یوم بدر
صفدر میدان بود در یوم بدر
قتل عمر و مرحب از اعمال اوست
نهروان هم ذوالفقار غربال اوست
روز صفین او بپاکرد جوی خون
ازسپاه مشرکان آن ذوالفنون
شهر دانش خاتم بابش علی است
بهرختم مرتبت تنها اخی است
صفدر است و حیدر است و شرژه شیر
عالی است و والی است و هم امیر
راز او را کس ندانست غیر چاه
درد خود با کس نگفت او گاه بگاه
مام گیتی شد سترون کی بزاد
همچو مولا رهبری عالی نهاد
وز کمالش حی داور در غدیر
گفته در قرآن کلامی بی نظیر
قد بلغ ما انزل قل یا رسول
تا بماند دین حق برپا رسول
خطبه خواند او زعدل و قسط و داد
جان خود در راه این آخر بداد
گه به مالک می نویسد گه کمیل
گه به سلمان گه ابوذر گه فضیل
می کند نهی از ستم عثمان و غیر
گه به مروان گه به طلحه گه زبیر
خطبه دارد خطبه هایی بی نظیر
کاورد در راه حق برنا و پیر
ستون به سقف تو مي زنم اگر چه با استخوان خويش
از اينكه خوشبختي بهره مان شد و توانستيم با اين ديار كهن و زيبا از كشورمان به واسطه شما آشنا شويم بسيار خرسنديم ...
ما و دوستانمان ـ گروه كوهنوردي بنار شهرستان آبدانان ـ در آينده اي نه چندان دور براي بازديد از اين دشتستان و بنارش به آنجا خواهيم آمد و گرماي صفايتان را از نزديك حس خواهيم نمود. . . به اميد ديدار . . .
که در دستت بجز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و دریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد(حافظ)
با سلام خدمت جناب آقای بناری
قسمت بعدی بناری نامه که درمورد همدلی است تقدیم به هم روستائیان و بازدید کنندگان میگردد.
هان شنیدستم، حسین گفته کلامی با پیام
پس همینک گویمش از روی اخلاص من سلام
گفته است از همدلی؛ گل گفته است
من همی گویم که حرفی پخته است
این کلام مولوی اندر سر است
همدلی از هم زبانی خوش تر است
مرشد ما مولوی گفتا، کلامی بس درست
گوش برده، این کلام نابش از نخست
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
بعد زانش نوبت هم فکری است
این یکی هم را ببین که فکر بکری است
گر بریزیم فکر خود بر روی هم
حل نماییم مشکلات را بیش وکم
میشویم غمخوار هم گر هم دلیم
بهر همکاری به هم ما مایلیم
کفشی از همت کنیم بر پای خود
سوی آبادی بریم روستای خود
ای حسین واصف ترا دارد دعا
میفشارد دست گرمت هر کجا
ناظر همراه (واصف)
از لطف شما بسیار سپاسگزارم. انشاء الله در پناه حق باشی
سلام و درود خدمت هم ولایتهای گرامی
بازهم توفیقی دست داد که خط خطیهای خود را تقدیم شما دارم.
خدارحمت کند حاجسن که سیم گفت
نیاید هیچ چیزی دستت به یا مفت
دل زارم زغم نالونه امشو
یه خرده نم نم بارونه امشو
دلم تنگ که میخوم مو بگرووم
نکنین عیب مو، اینه شگردم
مو زحمت هی کشیدم هر شو و روز
مو لاله کشته بیدم محض نوروز
کرو خیر ندیده لالم حل کرد
خیار زردمه زیر بغل کرد
مو خو بیدم خدا، گله ولم کرد
علو خیر ندیده، درد دلم کرد
یهو ی فهمیدم قافله رفته
پیاده مانده بیدم خورد و خسته
نه پا داشتم که تا دو بزنم دو
از اینجا موبرم تا مرز خشو
پریگ صبی که مو رفتم تو کیچه
ندیدم مرخ لیتی یا که جیجه
نه بزی بی نه میش جاقاش گله
نه پاچالی پر از صد من غله
غلو روروک ور دا تو کیچه
آورده کالسکه، سی محض بچه
علی گاریش انداخته یه گوشه
گنم وش پیدای از سرخوشه
غلو کل مح زمون کرده تصادف
پس چیش چپش کرده خیلی پف
نه خر موند و نه خوره نه کراخه
نه اسبی با سواری خوش قیافه
مو کردک نمیخوم، چتری قشنگی
خریدم، سی زمسون با زرنگی
مو که خر نمیخوم دارم سواری
سوار ویوم میرم گاهی بناری
بناری،ای وطن، پاینده باشی
میون دشتسون بالنده باشی
میخونه ان یکاد واصف زقرآن
که ایمن باشی از آسیب هر آن
از ابراز لطف شما بسیار سپاسگزارم. امیدوارم در پناه حضرت حق و ائمه اطهار همیشه سرافراز باشید.
ناظرهمراه
همه دلها تو شاد نمودی اندر ولایت
نگفتی کی رفته ای از ولایت
خدا بیامورزه بواته که هنی دلت پی ولاته
با عرض ادب و سلام محضر شما
نوشته ها و محبت های عزیزان مایه دلگرمی است. از اینکه توانسته ام چیزی بنویسم که مقبول مخاطبان قرارگیرد برخود می بالم. امیدوارم درپناه حضرت حق همیشه سربلند باشید. درخصوص شعر ارسالی نیز عرض نمایم بسیارعالی است .قوه تخیل شما خیلی خوب است و می توانید با اندکی ممارست یادگارهایی بسیار عالی ازخود باقی بگذارید .دراین راستا هرخدمتی از دستم برآید درخدمت هستم.درصورت تمایل می توانید ایمیل خود را از طریق جناب بناری برایم ایمیل فرمایید.
چه خوش گفتی توواصف از ولایت/نمودی شاد بسی دل درنهایت
...
بدرود
سلام و عرض ادب از بنده هم خدمت شما
ممنون از ابزار لطف و بزرگیتان. بسیارخوشحالم از اینکه توانسته ام چیزی بنویسم که خوشایند هم محلی های گرامی قرارگیرد. درپناه حضرت حق همیشه سربلند و شادباشید. بدرود
جناب آقای غلامرضا جوکار عرض ادب
دیشب کامنت شما را دیدم .امروز صبح ماموریتی داشتم .کاغذی برداشتم و در راه بفکر شاخک افتادم و چند کلمه به ذهنم رسید و نوشتم .انشاءالله اکر ادراک یاری کرد ادامه خواهم داد
سلام بر روی ماهت دست مریزا
مرا یاد آوری کردی عزیزا
زشاخک گفتی و بلبل گرفتن
مراهم این قلم آمد نوشتن
قدیمل تله ای بود نام شاخک
که با آن می گرفتند بلبلی تک
ز دید بلبلان شاخک نهان بود
ولی خرمای طعمه خود عیان بود
زن ذليل
ای مردُمل، ورسين كه دنيا زن ذليله
از شی زمين تا ور ثريا زن ذليله
« آدم » يكی بی اولش تو دار دنيا
او آدمم وه دسّ « حـــــوا » زن ذليله
فرعون و اوقهَ باكَلی و ادعايل
آخر و كار كلئوپاترا زن ذليله
باور مكن اَی قدرتی بُو ،می سكندر
يا شوكتی بُو مثل دارا ، زن ذليله
هر كی همه جا می كنه بلبل زبونی
شی چيش زنش گپ سيش نمييا ، زن ذليله
تا بُنگ ليكی ، للوه ای تو كيچه اُومهَ
رنگی كه ويمو زرد در جا زن ذليله
شو ساعت ده تا تليفون می گوه جِنگ
هر كی كه راس ويمو سر پا ، زن ذليله
مردی كه بچيَل شهَ مياره شو نشينی
دی بچه يل ، می خوسه تو جا زن ذليله
مردی كه ديدی گردنش خيلی درازه
غچ می خره هفتا و هشتا ، زن ذليله
دی و بچه ، خاگ و عسل ور هم می خوارن
خوش می زنه اُو جَی مربا ، زن ذليله
وقتی كه مردی سر نها تو سر زنِ خُش
امّا زنَک گفتا نميشا ، زن ذليله
مردی كه ديدی سی زنش دَرفی می شوره
يا می كنه جاروف ، حكما زن ذليله
هر كی می گو ، به ! زنم حق داره قد خوش
تا می زنه اين حرف بی جا ، زن ذليله
مردی كه می گو ای فضولی كه زن مُو
می كووُمش شلاق صد تا ، زن ذليله
زن بی فضولی روزی صد شلاق می خوا
ای كِ فضولی ، حتماً آغا زن ذليله
بعضی كسم ويمو كه مادر زن ذليله
او هر دو ری چوله نه تينا زن ذليله
هر كی كه در حال فرار شهرَ شهرِه
دی بچيَل ، دينداشه هر جا زن ذليله
هر كی كه بد میهمونه ، در خونه نداره
تـــو كّل دشتستون ، يقينا زن ذليله
مردی كه سی دوسش ، نَوُرده باب دلشهَ
سيش چيده هی صغرا و كبرا زن ذليله
مردی كه بچّش تو بغلشه تو خيابون
امّا زنش هی ميره تينا ، زن ذليله
زن می معمّایِ ، جوابی سيش بجورين
هر كی نكه حل اي معما زن ذليله
ای ايرجو آدم بی ، اصلاً زن نمی سهَ
الانه يم خوش بعد چار تا زن ذليله
****************************
مردُمل : آدم ها
ورسين : بلند شويد
شی : زير ، پايين
ور : جنب ، پهلو
دسّ : دست
ايقه : اينقدر
باكلی : غرور
ادعايل : جمع ادعا
ای : اگر
بو : باشد
می : مانند
شی چيش : زير چشم ، زير نظر
سيش نميا : برايش نمی آيد
بُنگ ليك : صدای جيغ
لِلوه ای : شلوغی
ويمو : می شود
جِنگ : منظور صدای زنگ تلفن است
راس ويمو : بلند می شود
دِی بچه يل : مادر بچه ها
می خوسه : می خوابد
غچ می خره : پشت گردنی می خورد
خاگ : تخم مرغ
می خوارن : می خورند
خوش : خودش
وش دياره : ازش پيداست
نميشا : نمی شود ، امكان ندارد
سی : برای
درفی می شوره : ظرفی می شويد
جاروف : جارو
می گو : می گويد
به : علامت تعجب و تاكيد
قد : اندازه
می كووُمش : او را می زنم/میکوبم
ای كِ : اگر كرد
هر دو ری چوله : در هر حالت خراب است
تينا : تنها
دينداشه : دنبال او می رود
نورده : مهيا نكرده
بچّش : فرزند او
بجورين : جستجو كنيد
نكه : نكرد
نمی سهَ : نمی گرفت
الانه يم : حالا هم
چار : چهار
--- با تشكر از آقاي شهابي جهت ارسال اين شعر زيبا. مدير وب سايت
--- كاتب جان سلام. از ارسال شعر محلي زيباي شما متشكرم. ياد همه درگذشتان گرامي باد و روحشان شاد. اميدوارم كه همچنان ما را در اين راه ياري نمائيد. بناري. مدير وب سايت
صمیمانه از زحمات شما تشکر میکنم، چرا که با به راه انداختن این وب سایت بار دیگر مردم عزیز روستا را از همه جای کشور به نوعی دور هم جمع کرده اید و باعث صمیمیت هرچه بیشتر هم ولایتی های خونگرمم گردیده اید، امیدوارم همیشه در پناه یزدان پاک پانده باشید.بدرود --- جناب آقاي پارسا مهر سلام. از لطف شما كمال سپاسگزاري را دارم. خيلي خوشحالم كه اين وب سايت باعث صميميت هم روستائيان عزيز گرديده است. خدا را شاهد ميگيرم كه از روز اول راه اندازي وب سايت نيز فقط به اين موضوع و مواردي كه باعث سربلندي روستا و هم روستائيان شود فكر نمودم و حالا خوشحالم كه اين كار به ثمر نشسته است. گواه بر اين موضوع تعداد بازديد از وب سايت است. اميدوارم كه همه هم روستائيان به اين هدف و شعار وب سایت:
بیائید با همدلی، همفکری و همکاری روستایمان را آباد و سرافراز نمائیم عمل نمايند. بناري. مدير وب سايت بنارآدگان
سلام از بنده است .با پوزش از جناب بناری، از اینکه قدم رنجه داشتید و به یاری برخواستید بسیار خوشحال شدم. انشاءالله باز هم دل نوشته های شما را شاهدباشیم . دستت را به گرمی می فشارم. چند روزه آینده اگر مشاعر و ادراک یاری نماید با دست پر دوباره برمی گردم. با سپاس. ناظر همراه (واصف)
بناری نامه ۱۳
سلام کاتب، عزیزم گویمت من
زراه دور ترا، می بوسمت من
ارادت دارمت از روی اخلاص
شدی اند ربناری جلوه ای خاص
بگفتی از تلیت و چاس مردم
متو او خاگ و للک شوم مردم
شله خرمی و او آرد هم مو می گوم
می خردن مردمل سی چاس و یا شوم
بگفتی از دمیت و سرتراشتن
و اوسو که مردمل هیچی نداشتن
کرم میرمحد، کند رحمت خدایش
تو هم ای کاتبا، کردی ثنایش
زبهره گفتی مرحوم سلمون
خدارحمت کند مرحوم سلمون
ز خیمه گفتی که مو یادم بیایه
تشی هم روشن ویوی توی چاله
مو یادم اومه که مندال می چروندوم
گجیکی ای نشسی می پروندوم
یه روزی شاخکی مو ناده بیدم
ولی بلبل نتـرسم مو بگیرم
می رفتن دخترل علف بیارن
خر و عروانیل تو ره دیارن
زمین ناصرو می گفت مَشتی
گنم بی و علف تاهل دشتی
زشمسی شعری آورده شهابی
گپ زنبیل و زن هم قد کتابی
شهابی مو سلامت می نمایم
به پیشگاهت ارادت می نمایم
صمیمانه از اشعار بسیار زیبا و خاطره انگیز شما سپاسگزاری میکنم.
با اینکه سن من به شله خرمی و او آرد قد نمیده اما این اشعار منو برد به حال و هوای قدیما
یادش بخیر...
بازم منتظر شعرهای زیبای شما سروران گرانقدر هستیم.
ضمن تسلیت شهادت ضامن آهو به محضر شما و تمام هم ولایتی های عزیز.
از اظهار لطف شما بسیار سپاسگزار و ممنونم.من مدیون بزرگواری شما و هم ولایتی های خوبم هستم. خاک پای تمامتان هستم و دوستتان دارم. باور کنید با این محبت هایی عزیزان می فرمایند باعث شرمندگی بنده می شود. عزیز دل من قبلا هم عرض کرده ام مرا روزی همه خواهند شناخت . ولیکن بنا به معذوریاتی چند صباحی فکر کردم ناشناس باشم بهتر است .باور بفرمایید فعلا چون ناشناخته هستم نوشته های من بدون نگرش خاص خوانده می شود ولی ممکن است که بعدا به نوعی حداقل عده ای دچار قضاوت عجولانه شوند. چون فعلا متاسفانه در روستا مقداری حب و بغض طایفه ای و....وجود دارد. البته در طی مدت چند ماه گذشته سعی کرده ام بدور از این مسئله به نوشتن بپردازم. در شعر بناری نامه هم همانطور که ملاحظه فرموده اید از تمام هم ولایتی ها از هر گروه و طایفه و هر شغلی چند نفر را نام برده ام. کسانی از افرادی که در این نوشته آمدند بناحق به من ظلم و ستم هم روا داشته اند. لیکن من بخشیده ام....بگذریم هدفم گله نبود. اما همانطور که قبلا گفته ام مهم نطق است نه ناطق. واصف هر که می خواهد باشد مهم این است چه می نویسد و مهم این است که مردم را خوشحال کند و مهم این است که فرهنگ و تاریخ و آداب و فرهنگ روستا را نگذارد به بوته فراموشی سپرده شود و مهم این است که بتواند در جهت همدلی مردم روستا گام بردارد. اگر توانستم در این موارد قدم بردارم و موفق شدم آن وقت واصف ارزشی خواهد داشت و آن وقت می تواند بگوید که من واصفم و گرنه واصف هم به سرپیازی نیرزد.
خاک پای هم ولایتی های عزیز. واصف
با تسلیت شهادت امام هشتم امام رضا(ع) خدمت شما و هم روستاییان عزیز
باور بفرمایید اظهار لطفی که گاها درسایت می بینم و یا دربین مردم گاها می شنوم که صحبت از شعرهای سایت می نمایند باعث قوت قلب و تجدید روحیه بنده می باشد. من روزی که اولین مطلب را فرستادم قصد ادامه آن را نداشتم ولی حسن نیت و تشویقات مردم باعث شد که ادامه دهم. مخصوصا اینکه هر از چندی عده ای از اساتید و بزرگانی با یادآوری مطلبی مرا وادار می کردند که ادامه دهم . در این راستا جا دارد از کسانی همچون آقای حاجی پور، جوکار، محمد، غلام، منتقدآتشی، شهابی، پارسا، سلطانی ، کاتب و . .. .و همچنین جناب بناری مدیر وب سايت که به نوعی در تشویق و دلگرمی بنده کوشا بوده اند صمیمانه تشکر و قدردانی نمایم. اخیرا خوشبختانه جناب کاتب عزیز نیز به یاریم برخواسته اند و انشاءالله بتوانیم بیش از پیش در جهت شادی همدلی مردم و اعتلا و آبادانی روستا کوشا و ساعر باشیم.
دوستدار شما و همه اهالی روستا. ناظرهمراه(واصف)
--- جناب آقاي واصف سلام. اينجانب به نوبه خود از طرف كليه سروراني كه در اين نوشته يادي از آنها نموديد و همچنين ساير كاربران وب سايت بنارآزدگان از جنابعالي به جهت سرودن اين اشعار زيبا كمال تشكر و قدرداني را دارم. در انتظار اشعار زيباي شما هستيم. موفق و پيروز باشيد. بناري. مدير وب سايت
اقای خوارزمی دوست عزیزم
اگه مو خود را نامیدوم کاتب ولاتوم
نخواستوم اسمی گت کرده باشوم تو ولاتوم
همی جوری عزیزین تک تک تون
چه فرقی میکنه مو کاتب باشم یا فلانی
مهم اینکه همه مون اهل یه ولاتیم
همه هم دیگر دوست بداریم پی هر اسمی و نامی
با تشکر از جناب آقای واصف، شعرهای ایشان بسیار زیبا هستند.منتظر شعر های بعدی شما هستیم.متشکرم
مردها کاين گريه در فقدان همســــــــر مي کنند
بعد مرگ همســـــــر خود، خاک بر سر مي کنند !
خاک گورش را به کيسه، سوي منزل مـــي برند !
دشت داغ سينــه ي خـــــود، لاله پرور مي کنند
چون مجانين ! خيره بر ديوار و بر در مــي شوند
خاک زير پاي خود ، از گريه ، هــــي ! تر مي کنند
روز و شب با عکــس او ، پيوسته صحبت مي کنند
ديده را از خون دل ، درياي احمـــــر مــــي کنند !
در ميان گريه هاشان ، يک نظر ! با قصد خيـــــر !!
بر رخ ناهيـد و مينـــــا و صنــــــوبر مي کنند !
بعدِ چنـــدي کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسليّت خــود ! فکـــر ديگـــــر مـــي کنند
دلبري چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشيـــــن بي بديل يار و همســــــر مي کنند
کــج نينديشيد !! فکــر همســــــر ديگر نيَند !
از براي بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــي کنند !!
فکر کنم بعداز این شعر زیبایتان یه مدت خونه نباید آفتابی بشید. ولی همیشه مردهای بیچاره هستند که میمیرند. جهت صحت حرفم یه سر به سی سی یوهای بیمارستانها بزن اگه یه زن دیدی. همش مردهای بیچاره
با سلام و عرض ادب
به نوبه خود ازشما بابت شعرهایی که برای سایت ارسال می داری تشکر دارم --- جناب آقاي شهابي سلام و تشكرا از ارسال شعرهاي زيباي شما. مدير وب سايت
سلام و عرض ادب
ازاظهارلطف شما سپاسگزارم. مراحم و الطاف هم ولایتی ها باعث تقویت روحیه ما می گردد. در مورد اوامر شما برای نوشته های بعدی اگر ادراک و مشاعر ما یاری نماید به روی چشم
باعرض سلام و ادای احترام
از این شعر شما را می بینم بسیار خوشحالم .در انتظار اشعار جدیدتان هستم. بوسیله آقای بناری مطالبی را خصوصی برایت ارسال می دارم. شاد باشی و همیشه شاعر
سلام ادای احترم خدمت شما
لطف شما دائم مرا می نوازد و شرمنده مهر خود می نمایید ما را . همیشه با یادآوری مطالب مرا وادار و تشویق می نمایید. در خصوص فرمایش شما ضمن اینکه مطالبی را در دست تهیه دارم و حتی قسمتی را آماده کرده ام ولی چون هنوز خام است ارسال نداشته ام منتظرم کامل شود. در مورد نام روستابه استحضارمی رساند»:
1-درکتاب فارسنامه ناصری نام ابتدایی روستا بنارجلال الدین آورده شد.
2-درکتاب نزهه القلوب(اگراشتباه نکرده باشم)نام بنارآمده است
3-فعلا متاسفانه برسرنام روستا بین هم ولایتی ها اختلاف سلیقه وجود دارد.(بدون درنظرگرفتن خوب یا بد بودن موضوع-در این مورد آیندگان و فرزندان ما قضاوت خواهند کرد و حرکت و رفتار ما را به نقد خواهند نشست). آنچه مهم است این است که فعلا درجهت همگرایی مردم قدم برداریم. از گذشته خود پند گیریم و تجارب خود را به فرزندان منتقل نماییم. برای نمونه می توان عواقب عدم تایید جوانان روستا را برای کار و....در الان روستا ببینیم و ببینیم از این کار سود ی به روستا رسیده یا ضرر
بگذریم بهرحال از ابراز لطف شما بسیار ممنونم
حیران و ویلان دربدر، رودی چو جیحونم نکن
کردم سلامت با ادب، با سرجوابم داده ای
کافی بود این هم مرا، اما تو مغبونم نکن
گفتم زدوشت خاطره، اما مرا یادت نبود
یک روزه از یادم مبر، اینگونه دلخونم نکن
دیشب بدادی وعده ها، امشب فراموشت شده
حالی که لیلایم نه ای، بیخود تو مجنونم نکن
اینک که مهمان برتوام، صبری نما صبحم شود
برگشتنم قدری درنگ، بر دار اکنونم نکن
گویند حبیب است میهمان، خوانده و یا ناخوانده اش
امشب که میهمان توام، ازخانه بیرونم نکن
این گفته واصف بود از من تو آزرده مشو
گرچه خطا من کرده ام، ازخانه بیرونم نکن
عشق را پروانهای با خود ببرد
زین مصیبت این دل زارم فسرد
عهد کردم عهد خود را نشکنم
باد نسیان عهد من با خود ببرد
۲
باخیال وصل تو شور و نشاطی داشتم
بیرخ گلگون تو هم نرد عشق را باختم
سر به سر صحرا شده غرق بهار و سنبله
من به صحرای دلم تخم وفا را کاشتم
۳
تا هوای کوی تو در سر بود
کی خیال مسجد و منبر بود
من که خود میرم زهجر روی دوست
کی نیاز دشنه و خنجر بود
۴
رنجم مده دوباره کمتر یزن تو شانه
برکوی من رهت شد باز هم بخوان ترانه
با خاک و غم سرشتند پیمانه بشر
بیهوده خرده گیرم از غمهای زمانه
۵
سحرگاهی شدم از خواب بیدار
که نوشم آن سحر من باده بسیار
چو نوشیدم یکی جرعه در آن حال
بگفتا هاتفی در گوشم اسرار
۶
آوردهای ما را چرا، برگو خداوند کریم
بر حد خود قانع نهایم، بیرون نهیم پا ازگلیم
قدبستهایم بر جور هم، چنگ میزنیم بر روی هم
اما زحرف و گفتگو، بخشنده هستیم و رحیم
۷
روزگاری است که زناره کمر میبندی
بر من زار وغمین، درهمه دم میخندی
رندیت گرچه نهان است ولیک میدانم
آشکار است که برموی سپید میخندد
***************************
صدایت گرم اما با من‾ت نیست
لباس عیدیم اندر تنت نیست
کشیدی خنجر ابروی خون ریز
بغیر از خون واصف گردنت نیست
***********************
من به غلط گفتهام، از تو جدا بودهام
من توام و تو منی، گرچه همه دودهام
قصد سرم کردهای، با تبرت یا که سنگ
خوشتر از آنم چه هست، ارزش افزودهام
امشب که شب از نیمه گذشته تو بمان
در گوش دلم قصهٔ خود راتوبخوان
چو میدانی که من دلشادم امشب
همین شادی توازمن، باز مستان
***********************
نباشد وقت تا خارم سرم را
و یا دانه دهم من کفترم را
دلم افتاده در تشویش دائم
چطور عرضه بدارم گوهرم را
قرین گردید برمن غربت و غم
شکایت مینمایم، بیش یا کم
به جد کوشم روم از راه دیگر
ز کنگان وگناوه ریز یا جم
حقیقتا شعرهای شما بسیار زیباست ،ای کاش شعرهایتان را در قالب کتابی می نوشتید و در آن کتاب هم روستای بنار آزادگان را در استان بوشهر بهتر می شناساندید.
باز هم بابت این شعر زیبا از شما تشکر میکنم. موفق و سالم باشید در همه امور
رفتیم به صحرایی، شاید که بریم حالی
برسبزه نشینیم و با کس بکنیم قالی
بندیم در غم را، با یار چو بنشستیم
هی دل گیریم هی قلوه، آندم که پیوستیم
سوار شدیم گاری، زودی برسیم باری
از بخت نگون دیدیم، پنچر شده این گاری
پیاده به دو رفتیم، تا دشتی یهو رفتیم
محض گپلی خوشتر، سر وعده ز نو رفتیم
رفتیم ری هل بالا ، هیچی ندیدیم والا
از بسکه هوا سرد بی، لرزمون والله
ما خرد و خمیرخسته، گشتیم دو تا دسته
از لیتک و گرد مخ، آوردیم دو سه تا بسته
آتش بزدیم لیتک، با گرد مخ و بلتک
اوضاع درس واوی، افتاد به روی غلتک
تا گرم شدیم از تش، بارونی گرو نم نم
این نم نم بارون هم، رگبار شدی یک دم
رگبار که شروع واوی، اوضاع تو هم واوی
گشتیم خلیس از عو، بورممون تو هم واوی
رگبار که شروع واووی، صحرا همه او واوی
خوم دیدم و تودیدی، هرکس که و دو واوی
رفتیم ری هل چادر، بلکم بشینیم ور هم
حرفی بزنیم سی هم، بسیار بگیم نی کم
چادر پرعو دیدیم، صحرا همه عو دیدیم
صد خرمن گل آنروز، ماغرقه به عو دیدیم
ای وای که مو مستم، خمها همه بشکستم
از مستی می اینک، افسار شد از دستم
حرفی موزدم سر بی، حرفش نزنی جونم
ای اهل ولات فهمی، می رم و نمی مونم
واصف که اینا را گفت، کفشش نه توی پاش بی
بنگی زده یا شیشه عقلش نه سر جاش بی
پیر و خرف کرده، حرفل مگو گفته
اومده توی فکرش،آش درسی پخته
رو رو تو مزن طعنه برواصف دیوانه
دوس همتون بیده، خورده دو سه پیمانه
ازنو زدیم قد عو ، ری هل مخل خسرو
افتو نشس اونجو، روزمو واوی مث شو
خلاصه خیلی خش بی، هرچند که بی تش بی
چاله ی دل بیمارم همش پر بلتش بی
تشکر وافر دارم از اینکه همیشه ما را مدیون الطاف خود می نمایید. زبانم قاصر است که به مهرتان بنوازد.
درخصوص خواسته شما بایستی به عرض برسانم این نوشته اگر خداوند عمری باقی داد و توانستم تکمیل و ویرایش نمایم.انشاءالله بنام روستا منتشر خواهد شد. ولی فعلا دست یاری به سوی تک تک اهالی روستا از خرد و کلان دراز می کنم که هرچه از روستا اعم ازتاریخی - فرهنگی - آداب و رسوم و... می دانند در اختیار بنده قرارد هند که بتوانم بهتر روستا را بشناسانم
با تشکر واصف
بسی شادان شدم از بودن تو/نباشم تا ببینم رفتن تو
خوشحال شدیم از اینکه بزرگی دست یاری مرا به گرمی فشرد. که بتوانیم بیش از پیش و با تعداد بیشتری به معرفی روستا بپردازیم. در این راستا منتظر مطالب بیشتری ازشما هستیم
ترا من چشم درراهم/شباهنگام/....
تا رسیدم من به ایستگاهت؛ قطارت رفته بود
تک بلیطت دست من بودش، ولی در بسته بود
هق هقی کردم، گلویم همرهی با من نکرد
چنگ هق هق در گلویم، برنتم ره بسته بود
گفتمی با خود که با اشکم فراموشت کنم
مانده بودم گیج و حیران، حال گریه رفته بود
لحظه ها بگذشت و یادت، رژه می رفت پیش من
اسب ناله یورتمه شد، ریسمان بگسسته بود
عزم کردم ره بپیمویم چون قطارت روی ریل
ره فتادم روی ریلت، پای رفتن بسته بود
ابر دستت بارشی سنگین گرفت، برفی مدام
ریخت چون بهمن به رویم، برتنم که خسته بود
سالها بگذشت و کس یادم نکرد من زیر برف
نام واصف زیر یخچال زمان یخ بسته یود
بهمن 90
مرا گویی چه حالی ؟،من ندانم
یکی آتش فتاده در نهانم
همین آتش مرا خود زندگانیست
چرا این گونه می نالم ؛ندانم
جوانم یا که پیرم، خاطرم نیست
بود هر لحظه نامت بر زبانم
منم تو گشته ام، سرگشته تو
خموشم من، اگر بانگ چغانم
اگر خواهی که جانم را ستانی
به آنی، مرغ جانم می پرانم
اگر خواهی که مخمور تو باشم
چنان باشم که گویند ،من چنانم
نداند کس، چه قندی دارد آن لب
که این سانم، چنین شیرین زبانم
زشرح درد من، واصف چه گوید
که حال و روز خود را، من ندانم
بهار89
تقدیم به هم ولایتی های عزیز و مهربان ازطرف واصف
خواستم بپرسم از دوستانمان جناب آقای شهابی و خوارزمی مدتی است که خبری نیست،دوست داریم باز هم در وب سایت ببینیمشان،برای شما و دوستانمان آرزوی موفقیت دارم --- جناب آقای پارسا مهر با سلام و تشکر از لطف شما. بله مدتی است که از این دوستان خبری نیست. امیدوارم که همیشه سلامت و تندرست روزگار خوشی داشته باشند. به قول یکی از بچه ها این وب سایت محلی شده برای یاد نمودن و به خاطر آوردن دوستان و هم ولایتی ها که من نیز به این موضوع افتخار می کنم که این وب سایت جایگاه خود را کم کم بدست می آورد. مدیر وب سایت
جلسه محاكمه عشق بود، عقل قاضی ، و عشق محكوم ....
به دلیل تبعيد به دورترين نقطه مغز يعنی فراموشی ، قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی كه هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی؟
ای گوش مگر تو نبودی كه در آرزوی شنيدن صدايش بودی ؟
و شما پاها كه هميشه مشتاق رفتن به سويش بوديد حالا چرا اينچنين با او مخالفيد ؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند ،
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت:
ديدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحيرم با وجودی كه عشق بيشتر از همه تو را آزرده چرا هنوز از او حمايت ميكنی !؟
قلب ناليد و گفت:
من بی وجود عشق ديگر نخواهم بود و تنها تكه گوشتی هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند و فقط با عشق ميتوانم يك قلبی واقعی باشم
تشکر ویژه از مدیریت سایت
تو مخل لک میخردن هر روز تعطیل
سربازی کوکای خوم تو شهر منجیل
یه وقتی جمع ویویدن، اوو روزگار
چن بچه پی هم میرفتن سی کنار
پی پتی بیدن نداشتن کفش نو
عو جو میخردن و بیدن ودو
خشم کانه میرفتن گرگ لک
بچه تو بشی نکو د سک و نک
کمتر وبلبل جناک بید دسشون
کنار حاج محد مراد دربسشون
دلشون خش بی وپی هم مث کوکا
کارشون شپ بی، بی عغد و نکا
هم ولایتیهای خوب ومهربانم عرض ادب واحترام خدمت تک تک شما
برگ سبزی تحفه درویش اگرب گویم زیاد است. ولی چه کنم که دست ما کوتاه است و خرما برنخیل. مشاعر و ادراک بیش ازاین یاریمان ننمود. لذا چون عود نبود چوب بید آوردم. باشد که مقبول افتد.
ناظرهمراه
در مورد نوشته ها به زبان محلی حق با جنابعالی است . ولیکن من بعد سعی خواهم کرد که مصوت ها (فتحه-ضمه وکسره) را بگذارم تا خواندن راحت ترشود. ازطرفی ازجناب بناری نیز درخواست می گردد تا چنانچه امکان آن وجود دارد تسهیلات صوتی را فراهم آورد تا دوستان و کسانی مایل باشند نوشته خود را بصورت فایل صوتی ارائه نمایند.
با تشکر از همراهی شما واصف --- با سلام و تشكر از پيشنهاد شما. در اين رابطه كاربران مي توانند كه فايلهاي صوتي خود را از طريق ايميل براي وب سايت ارسال نمايند تا پس از بررسي در وب سايت قرار گيرد. لازم به ذكر است كه در آينده اي نزديك صفحه اي به عنوان پيامها و دلنوشته هاي كاربران در وب سايت ايجاد خواهد شد كه كاربران مي توانند در آن صفحه پيامها، اشعار، داستان و ساير نكات آموزنده و تفريحي را با نام خود در آن قرار دهند تا همه از آنها استفاده نمايند. با سپاس.مدير وب سايت
بر عدم راندی مرا یا که نجاتم داده ای
گو پریشان کرده ای یا که ثباتم داده ای
سالهاست گم کرده ام خود بسان جن زده
کشته ای برگو مرا یا که حیاتم داده ای
17
غنچه ات گل شد، که من گیرم گلاب
در زمینم یا هوایم یا که هستم در غراب
می کنم نوشت ،سحرگاهی ،پگاهی یا پسین
سر کشیدم جرعه ای زین شعر نابت چون شراب
18
سرکشیدم جرعه ای زین شعرنابت چون شراب
حالیا من مست مستم، همتی ما را بیاب
من نشانی گویمت، پشمینه پوشی مشت کاه
واصفم بنما صدایم, می دوم با صد شتاب
اي كاش
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلبمان را بشنود
--- جناب آقاي شهابي با تشكر از ارسال اين شعر زيبا. مدير وب سايت
تشکر فراوان بهره از آن مو بردوم
منم می بوسم روی ماهت
کجای تا کنم جانم فدایت
بناری نامه ات خوندومه بناری یادم اومه
زمین پشت فدح حاج عواس یادوم اومه
همو روزی که تیم دشتی اومه بناری یادم اومه
تا مسابقه بده با تیم بناری یادم اومه
اینجا را با کمی غم می نویسوم
سی فقر دوره خوم می نویسوم
سی بازی ما توپ نداشتیم
لباس ورزشی هیچوقت نداشتیم
سی تیل دروازه دو تا چو گزی تو گل میزاشتیم
یه بند لیفی محکی بالاش می بستیم
یه نفر پی زیر شلواری تو زمین داور میزاشتیم
سی صوت داور یه فیک فیکو بیشتر نداشتیم
تیم دشتی که مهمون بی تو بناری
یه توپی پی خوش اوردی بناری
نمیدا توپشه میگو خوتون بیارین
داور هی داد میزه بچیل توپ بیارین
زه خواهش بچیل تیم دشتی رازی واوی
زه شادی بچیل تو زمین هلهله واوی
داور تو زمین گیر فیکه واوی
توپ اولی که ری دروازه ما اومه گل واوی
یه ربع ساعتی بیشتر بازی نواوی
زه نخن بلند غلو توپ پنجر واوی
تیم دشتی گیر گلایه واوی
خلاصه بازی نیمه تموم ول واوی
ایسو این همه نعمت هسی
دوستی و رفاقت مثل ناتر نیسی
درود برشما
آفرین وصد احسنت برشما.بسیارعالی است.ترا من چشم در راهم.
در مورد این شعر زیبا باز بخدمت خواهم رسید
خلوت خاموش من امشب شکست
آمد او امشب به پهلویم نشست
گل بگفت و من شنیدم حرف گل
زین سبب بینی کنونم، مست مست
اول مغرب طلوع من شکفت
آهوی عهد شباب آمد به جست
تا بمیرم زندگی از نو کنم
بذرهای مردنم جلدی برست
من به غوغا بودم و شور شعف
واصفم گفتا، که شورت ازچه هست
گفتمش هرگز ندانی حال من
فیض سبحانی مرا آمد بدست
برگشا از چشم خود این پرده را
تا ببینی آنچه را داری به شست
بناری نامه 17(شهابیه)
شهابی می کنم بر تو سلامی
عزیزی دوست خوبی بامرامی
سرودی شعر زیبا از دل خود
نمودی گرم اینجا محفل خود
تمام بچه های سایت یکسر
نمایند شعر زیبای تو از بر
تمام طوطیان شکر فشان شد
چو قندت سوی بنگاله روان شد
شمیم ناز شعرت بار هل بود
تمام شعر نابت حرف دل بود
شکر پاشی نمودی با سر قند
دمت گرم ای هنرورز هنرمند
تمام بیت بیتش آیتی بود
نگو دیگر که شعرم، خط خطی بود
تو را من جان واصف غلامم
ز عشق توست جان دارد کلامم
من امروز حرف دل را با تو گفتم
کلام معرفت را از تو سفتم
چو اشعارم بدون چک نویس است
پس وپیشش بدون راس وریس است
ببخش از من اگر لایق نباشد
به دریا گیرم و قایق نباشد
بقول ایرج آن شهزاده شعر
همان شهزاده آزاده شعر
«نماینداهل معنی ریشخندم»
چو میخوانند اشعار چرندم»
خداحافظ گل همشهری من
رفیق خوب اصل کاری من
سلام کاتب که تو اهل کتابی
مرا شرمنده بنمودی حسابی
لزوم ناید کنی شکر و تشکر
کنیم از بهر این روستا تفکر
بکوشیم بر وفاق و انس و الفت
رویم بر راه دوستی، راه رافت
همینک چند نفر دائم دوانند
که تا شاید گلی در سایت بکارند
بهادری و پارسا دوست، محبوب
شهابی و مدیرسایت محبوب
هنوز هستند اساتیدی که می ایند از راه
که تا بستان این جا و آنجا
نوشتی شعری زیبا، مثنوی وار
زفوتبال هم نوشتی آخرکار
لباس ورزشی گفتی نداشتین
سی تیل دروازه ،چو گز می کاشتین
نداشتین کفش و جوراب، توپ و توری
مرا بردی به آن دوران تو فوری
ما هم کفشی نداشتیم توپ یا تور
ولی در سر بداشتیم خرده ای شور
منم واصف نداشتم کفش و جوراب
ندارم عکسی از نهاتر کنم قاب
تقدیم به آقايان کاتب، پارسامهر، بهادری، شهابی، بناری و تمام کسانی که در راستای آبادی ،عمران، وفاق و همدلی روستايمانا گام برمی دارند. --- جناب آقاي واصف من هم از طرف كاربران وب سايت جهت اين اشعار زيبا متشكرم. موفق و پيروز باشيد. بناري. مدير وب سايت
تقدیم به همه هم ولایتیهای عزیز
خدا رحمت کند کرم بهروز
برازگون او می رفت هرروز، هرزوز
یه پیکاوی داشتو خوش هم شوفر بی
همیشهٔ خدا تو ره پنچر بی
پرآدم میکرد ماشین باری
ویوی خرما چپن ماشین بناری
سی محض کارسازی میرفتن مردم
نکنین عیب مو یا که ریشخندم
برازگون میخریدن خرده ریزه
کیلو آلو و کشمش تا مویزه
لباس و عرسی و کله قندی
گردهء بازاری و ش̷دهء پندی
زمسون یه وقتی ماشین میکه گیر
تو او شل میموندو وقتت میشد دیر
خلا صه خش بید و بودش صداقت
نگین حرفل واصف، بیحماقت
بسیار ممنون و متشکرم
محبت و بزرگواری هم ولایتی های عزیز چراغ راه و مشوق بنده می باشد.مرا همه هم ولایتی ها می بینند و می شناسند ولی به نام دیگری.من بین شما هستم و با شما.اگر غیر از این باشد واصف پشیزی هم نیرزد.
جادارد ازجناب واصف به خاطر این شعرهای زیبا تشکر ویژه نمایم،از یکتای بی همتا برایشان آرزوی سلامتی دارم.
از زحمات حضرتعالی برای بالا بردن نام روستا کمال تشکر و قدردانی را دارم. برایتان آرزوی سلامتی دارم. موفق باشید. --- جناب آقاي حامد حاجي پور با سلام و تشكر از لطف جنابعالي. هدف همه ما سربلندي روستا است و اميدوارم كه در اين را من را همراهي نمايند. بناري. مدير وب سايت
تقدیم به هم ولایتی های عزیز و گرامی
رفته بیدم باغسون کومتر بگیرم
ودو واویدم که تا کاپو نگیرم
کاپو سگ کی بی یادم نمونده
گجیگ هوشم پیری پرونده
پای پتی بیدم، خار پر پام بی
صفر هم سیت بگم عین کوکام بی
مودیدم صفر، سرجو نشسته
سی او گفتم که خار توپام نشسته
صفر رفت و گرفت خارپا کنکی
تو کف پای مو زور دا زورکی
ور خوم می گفتم یکیش دراومه
دومیش هم درا، سرم زور اومه
نکه فایده علی گفتش ولش کن
یکی یکی درش آریم کتبن
بوام داره یه مقاشی تو خونه
وری راساوو بریم ،نکو تو بونه
خلاصه خار توپام موند و رفتیم
تموم باغسونِ پاک گشتیم
زواری و کنارسه ، پل کل سین
یه روزی گشته بیدیم مثل مح سین
تموم غله کال سوز می که، غله
زمین ناصرو پر بی و گله
گروگزی سه کنار تا هل بند
همه گشتیم و واگشتیم و و لبخند
رسیدیم شاجو ،عو سیری خردیم
کسی هم پرس نکه سی چه می گردیم
واصف د نمخوره ،عو لوله و شاجو
کله ش الان می ده از قورمه هم بو
از لطف شما که این کوچک را به مهرتان نواختید سپاسگزارم. امیدوارم درپناه حق تعالی محفوظ باشید.
19
برون کردی مرا از خانه امشب
ببستی در بر این دیوانه امشب
به پشت درب می مانم که شاید
به رحم آید دلت بی چانه امشب
20
سلام ،خوبی عزیزی با مرامی
ز لطفت رو به راهم هر پگاهی
ندارم گفته ای جز قصه ی تو
همه گویند ز نقل و پسته ی تو
21
ماکه مستیم ز پیمانه خویش
سر دهیم ناله مستانه خویش
ناشناسم ره منزل ویرانه خود
دست من گیر وببرخانه خویش
22
دهم پندت عزیزا نخور رنج و نخور غصه
بخر از بهر اعصاب منی تخمک منی پسته
گرفتاری به درد و غم، بساز با این همه دردت
ز دوری و هجرانش مگو در نزد کس قصه
23
شود روزی کمان تیز تیرت
هلال و جمله عالم نیز سیرت
مکن عشوه کنون ای ماه چارده
نباشد کس بجر واصف به تیرت
24
بجز اخگر زحسنت من چه دارم
بجز تندی زخویت من چه دارم
به گفت آمد واصف که ای محبوب
بجز هجران رویت من چه دارم
تقدیم به هم ولایتی ها
روزی قافله شتر، تو راه رداوی
فلان بچی فلان گفتش، چه واوی
صدای زنگ میاد اونگار شتره
گاوی تو خارسیمه، سر کرده بوره
موسیش گفتم دیدم قافله شتر بی
پُی چیشم دیدم ، شیرشو یُچر بی
گفتم قافله شتر ،بار زده خرما
تو ره رد واویدن پشت سرما
رقاط بی شترل، پشت سرهم
یکیش هم م̷س بیدو واویدی توهم
ودو بی دیندهء دیش یه کرمجیلی
زده تو پاش سمیلو دسه بیلی
سرجا راس واوی تا یونه فهمی
وو پای شل خوشم، هیچ نکه رحمی
ودو واوی بره جی پای اشتر
بخوره پی پینجش ازشیر اشتر
جای پای شترل ،کِلچوک می ناد
توی دهن خود سبابه می ناد
اوسو مک می زه هی تا بخره شیر
توی عالم بچی او واویدی سیر
می خواس واصف بگو از رسم زیتر
نداشت چیزی تو چنته شعر بهتر
عیدت مبارک نازنین ،فصل بهار است
اینجا وهرجا بلبلی ،برشاخ¬_ ساراست
دل بی قراررفتن است دردشت و صحرا
سبزه کرانه تاکران ،در هر کنار است
طی شد زمستان تا رسد نوروز از راه
بر طرف هر بستان و باغ ،قمری هزار است
لاله به گوش نسترن آهسته می گفت
سوسن نشسته بر در و چشم انتظار است
هر جا که بینی پیچکی، پیچیده برشاخ
گویا که چین و پیچش زلف نگار است
نرگس به شوق رویشش گم کرده پا را
نوروز رسیده از ره و وقت قرار است
واصف به پیشواز بهار پیغام می گفت
عیدت مبارک نازنین ،فصل بهار است
(چهارشنبه سوری 90)
تقدیم به هم ولایتی های عزیز بمناسبت فرارسیدن نوروز باستانی
عیدهم ولایتی ها مبارک. با آرزوی بهروزی و شادکامی همه شما عزیزان
با تبریک فرارسیدن نوروز باستانی خدمت یکایک شما هم ولایتی های بزرگوار نوشته ذیل بهمین مناسبت تقدیم شما می گردد.
برگ سبزی است تحفه درویش
بهاریه (بناری نامه 22)
اومه نوروز که تا جومت نو واوو
خصیل کال ولات سوزی کو واوو
بسونین پارچه ای سی یار جونی
بلکم راضی واوو ،پاتون رو واوو
بشینین ور گل و، سیش بزنین گپ
نه که بیلین که ای روزل شو واوو
بر_(برو) چم دومنی ری هل هف جوش
سی محض دیدنش وو روو (رود) تو واوو
بسونین جلکلی سی بچه بار لل
دلش خش ویوو ، ای جومش نو واوو
بسو آجیل و پسه ،نقل و تخمک
اگه شروت نبی ، فکر عو (آب) واوو
علف سوز واویده ، صحرا همه جا
ول ویوو هرکسی ، یی وخت خو (خواب) واوو
می رن پاک دخترل تا غله کالل
می خوای بوینی تو، صحرا رو واوو
سوار گاری_ن، شوخی وخنده
تو هم شرمی نکن، هل شاجو واوو
مو هم بیدم جهالی تو ولاتم
یو خوردهء ورخوتم ،فکر_ مو واوو
دولل فاش واویدن ،مخ تاره کرده
بر_ تو مُخلت ، گیر_ بو واوو
س̷یه خونه بشی پی دوس ود̷سخر
پس ت_و°ز_ه کووی گیر کو واوو
واصف گپی زده ،ای دیدی مفته
دسی بیل(بگذار) دم دهن گیر هو (هوزدن) واوو
پیشاپیش عید باستانی نوروز راخدمت شما و خانواده محترمتان تبریک عرض مینمایم، برای شما سالی سرشار از موفقیت از خداوندمتعال خواهانم. ازبابت شعر زیایتان کمال تشکر را دارم.
آدم هروقت حس کند کسی جزیی ازخاطرات خوب زندگیش شد.بایسنی بودنش را پاس دارد.این سایت وخاطرات خوبی که با دوستان خوبی همچون شما دارم مرا برآن می دارد که بگویم ممنون که بیادم هستید .شاد باشید و سرفراز. ایام بکام. عزت مستدام.
هر روزتان نوروز باد
تقدیم به هم ولایتی ها به زبان محلی بمناسبت نوروز 1391/01/01
شو عید عزیز عیدت موارک
مو امرو اومدم ری هل چغادک
دلم پر پر می زه تا که بوینت
ترا فرخنده یارم ،چون چکاوک
بیو جلدی ورم ،حالم خراوه
بدون جونم رسیده تا به قاوک
چیشم عو توش نسی تا که بگروم
می خوم از نخل تو یه دونه خارک
بیو سیم گپ بزه ور مو بشی تو
بپز سی چاسموم آلو و ماشک
بیو خونه ی دلم تا گپ زنم سیت
بگم دردل دلم، سی تو یکایک
بیو سیلم بکو دردم دوا کن
خدنگی نازنین داری به ناوک
اگر میلی به واصف تو نداری
بگو تا خوم برم شهر کنارک
مُ چَن˚ وَخ˚تِ که حالُم بَس خِراوِه
مِثِ مُرخی که هر دو پاش چِداره
مُنه کُشته نِمی˚ لِه تا کُنم خُ
توی کَلَّم می گرده ایی سر گَُ
که اُمرُو بِخ˚تِرِ یا که نُهاتَر
خُونهٔ نُقلی خُووِه یا که فراختَر
می خُم پرسی کنم وُ عالم ده
که تا روشن واوِن پاک مردم ده
می خُم پرسش کنم حُک˚مَن می فهمه
که ریحون بِخ˚تِره یا نون و تَهمِه
می خُم سی مون بگو ب_خ˚تر کدومه
خُرمُی کارتون خِشه یا توی چُو مِه
مثالی می زنم وُ دیگ و اُمرو
تش گاز ب-خ˚تره یا تش هارو
اُوسو کارفِلِه بی کارگر نداشتیم
مَنی گندم و جو هر سال می کاشتیم
نِه خَرمن مُندِه نه خرمن کِشونی
نمی خُونِه کسی دِ بیدِگوُنی
نِه بُرا مُنده تا خُرد کٔنه خَرمن
نه گَندم و جوی ویوو صد من
ایسو جاز اُومدِه سی جُی شروه
دلُم تنگ واویدِه مِث که تو قروه
چِم دُومِن ولات شد کِرنتی زار
نِسی باری که تا اُشتُر کنی بار
تَک و زَنبیل و بَل˚تَک ،لیتک وگُرد
همون طیفوُ ن پاری هَمِشِه برد
ایسو صله رِحِم اُفتاده از مد
قدیمی هم شده هر آمد وشد
میون مردمل افتاده به خواری
غم مردم خَردَن ،هُمسادِه داری
نِسی اهل دلی تا گوش گیره
اگر افتاده بینه دَس بگیره
کمک محض خدا از ریشه اُفتا
تِشی ایی گپ گُتی در بیشه افتا
ایسو تا که هِسیت کار هیچ نمی ی˚ ی˚
میگِن می˚ تُر گُیِ توی طویلی
همی که فهمیدِن مردم که مُردی
می گِن مُرده یِه مِرده شیرمِردی
اوسو مَردم تُنه پُی دل می خواسن
نِه امروزه که فکر پیل و چاسن
قُلی رفته اُمشو دیدن مُلالی
نشِسه شو کوُلِر خوش با اُسالی
گِپی پُی هم ندارن هر سه تاشو
اُنگار قَهرِن پُی هم وُ هر سه تا شو
می شینِن دور هم سی˚ لِل وُ فیلمه
سخن از حال مردم مال قدیمه
ایسو ماهواره کانالش هاره
همه وَختِ خدا برنامه داره
تمدن تا توی خونه بیاره
دمادم فیلمِل اَکشِن می ذاره
حسو تا دم سحر فیلم می کُنه سی˚
می رِه صُب مدرسه بی ناشتا وچی˚
بِچِی˚ میش کَلبِلی محض نمونه
همی که مدرسه ُومه تو خونه
نِخَردِه چاسِشه می ره کُنِه چَت
پُی یه چَن نفر او می زنه گَپ
یه دوسی داره او رنگش ندیده
سِهِه ،سُرخِه ویا برف سفیده
توی ایرانه ویا باشه تو افرنگ
نمی فهمه اینِلِه کور بدرنگ
سُنِش چَن ساله والله ندوُنه
کُلَه سرِش می لِن بسکی نادونه
اوسو تو مدرسه می شینه ری کَت
می گو سی بِچیَّل که او کرده چت
یه دوسی داره او می گو رییسه
که اصلِش هندیه ساکن سویسه
یکی دَش ساکن توی فرانسه
ز انواع علوم می گو لیسانسه
اما سیتون بگم ای چت زیاره
وِلاویده سفر با پُی پیاده
می ری هر سال مشد پُی ماشن خُت
بِرِ خُت می کُنی شلوار پُی کُت
می ری توسون سفر سقز و بانه
همدان، شهر کرد، خوی و میانه
مشدی ویوی تو پُی بِچه بارَل
ترکتل دِ می کالِه پاک غله کالَل
جیلُم دِ نِم˚کُنی چَن ماه وچَن رو
اُ آرد دِ نِم˚خرِن هم روز هم شو
نِخَش ای˚ واویدی دکتر تو می ری
یه قرصی کپسولی جَلدی می گیری
هِنی گیچُم وُ مُندُم تو دو راهی
تمدن وِش بگُم یا گِپ واهی
بگین سی مُ دلم بَلکَم خَشاوو
کُموش بِختَر هِسی تا که لِشا وو
سفرنامه خارگ
خبر از حال بیمارم چه داری
که امشو خارگم و فردا بناری
خلیج رفتم خلیج تا ابد فارس
عزیزی تو ورم مثل نگاری
هل خارگ رفتم پی لنج و کشتی
یکی بی تو جهاز قد یه شهاری
دو روزه رفتمه هل خارگ و خارگو
تلیفون سیم بزه ای حالی داری
رییسم گفته که باید برم خارگ
نظارت تاکنم یک کارو باری
مو دیدم چن غوراو دور و بر خارگ
شهان نفت بیدن تو ایی بهاری
پیاده تا شدم سر اسکله ی تی
خمم رفتم سر کار پی سواری
پوزم فیر کردم و ایرات گرفتم
که همش هم نداشت ارزش خیاری
همی طوری که می رفتم تو راسه
شکالی خم بدیدم شو کناری
یه چن جا مو تشی دیدم هوا بی
نزیکش ای بری ویوی فراری
اینجو گرمه هوا که تش گرفتم
دلم له له می زه سی عو ناری
توی خارگم ولی هوشم بناری
دلم دس نمکشه عینه سهاری
دلت واصف بره ور میر محمد
بگو سی مو چته که بی قراری
مو اۥمرو خورموجۥم دیر ولاتۥم
بِسه ،سنگم نِزه ، مۥنَم کوکاتۥم
ایقه سنگم زدی می سیت چه واوی
اۥوِ خۥت شیرین و اۥ مو زِه واوی
چه گیرت اومده پی قهر و پوزک
چوقَت نو واویده یا ایکه کۥردَک
خۥم و خۥت می کوکا بیدیم نهاتر
نمی خواسیم کنیم جامون فراختر
ایسو قهر کردیه می مو چه کردم
فقط تَهلم کمی می هِله وِردۥم
خۥم و خۥت لِک بیدیم صب تا پسینل
نداشتیم هیچ کاری پی کِلِ خینَل
نه مو بَنگی بیدم نه اهل شیشه
شو چِلِت می زدی سی گاتو بیشه
سر سال خمسشه می دا بوای مو
بوات جیلم می که خش پی کوکای مو
ایسو مَن واویدی وۥ مِرد لیلو
همش یادت رفته مختک وهیلو
ایسو یادت نسی که دوسی داشتی
می رفتی خونشون هر رو ناشتی
می خم سی تو بگم بفهمی بلکم
سرت شو اۥ میره ،ای واوی بلکم
اۥ آرد ای نمخری یاد مو نرفته
هَسِی که دِسِتِه مال کوم درخته
بیو واصف بره پسین بناری
بکن بار ماشینت یه من خیاری
تعجیل نما ظهور خود را
ای منجی ما، فدای نامت
از روی ادب کنم سلامت
هر جمعه شوم به دیده بانی
تا از فرجت رسد علامت
ای آمدنت روشنی چشم
ما کی شنویم، در کلامت
صد خان وشه و شیخ و رعیت
عبدند به درگه غلامت
هر جا که روی عدالت آنجاست
بن مایه هر نشاط نامت
وقت است بیا ز پرده بیرون
شوری بنما، نما قیامت
من سرخوشم آن دمی که روزی
سیمرغ ولا، رسی به بامت
تا عدل شود به جای بیداد
گیتی بشود پر از کرامت
تعجیل نما ظهور خود را
شاید شنویم صدای گامت
حالی است مرا که وصف آن نیست
سرمستی من بود زجامت
واصف خجل است زکرده ء خود
تا در حرمت کند اقامت
.... نام شعر ; یاد او قدیمل.... یاد او کوه کتلل...... یاد او بچهٔ ولل، یاد او اروانیل.... که زنل مینشسن توشو میرفتن سی گوپلل وزنگلل، ساعت ده ری جادیل....... رقات میکشیای اروانیل، زنل مینشسن ری اروانیل پر گوپلل وزنگلل.... خرل وسرعت میمدن سی کرخرل، یاد او او رول که میمه کون تا کونل...... که میزه تمام چمل، بچیل ود او بیدن ری کمرل، یاد او توسونل، مردم میکاشتن لالیل......... چاسل ود او بیدن بچیل سی کپرل، یاد او توسونل..... که بچیل میرفتن سر رو ول دس میکردن تو چیتل ومی ساختن خونیه پلیسوکل، یاد او پلیسوکل..... موقع بچه کردن تو چندلل خونیل، بچیل ودو بیدن سی لیلیل، یاد او شوپرل.... بچیل دینداشون میفتادن مغرول، یاد او بچیل...... که ودو بیدن دیندی موتور بو و یل، که ورارن راهنمای موتورل...... که پاش درست کنن ترقه وبزنن تو دیوارل یاد او بچیل، یاد او بچیل.... که ودو بیدن دیندی دنپای رونی بو و یل، که بدنای دنپیل........... وبسونن یه تاک جیجهٔ رنگیل، و ود او برن شو کوه کمرل..... بگیرن سی جیجیل جیرجیروکل یاد او بچیل، یاد او بچیل.... که در تختی مینهادن پهنایای دیوارل، دس میکردن توای سیلاغل.... ودر میوردنای اوابیلل یاد او بچیل، یاد او بچیل....... مییاویدن سوارای خرل، میرفتن سی خرمیه خاصیه ول کردیل یاد او بچیل، یاد او بچیل که موقع پسینل...... ود او بیدن سر تا پو خرمیل رونجی بکشیدن و خرمیل و میدو وسن سی کیچیل یاد او بچیل، یاد او شو روزکل...... که بچیل ود او بیدن تو کیچیل تا دم صحر یاد او بچیل، یاد او قدیمل........ مردم میاشرندن کاکل دون کردیل ری تلیتل....... یاد او قدیمل....... یاد او قدیمل......... یاد او قدیمل.......
دوباره مو خارگم فکرم ولاته
زمین فکر مو صد گای زراته
می رم خارگ می مونم مو چن روزی
بکم سیلی کنم کارل اوو روزی
موچن ساله که گیرم تو اداره
ایه دیدیم تو خارگ نگی چه داره
ایسو افتادمه فر فیس کاری
که تا دایر کنیم شرکت بناری
بکم چن تا جوون پی هم کنن کار
که تا بار خوشو، خوشون کنن بار
خیلی کارل هسی ویوو کنیم ما
نگین که نمتریم و دلخریم ما
خدا رحمت کنه دیتو بواتون
بیاین کمک کنین جون کوکاتون
شکلات خرمایی، خرما - کلوچه
دس بچیل بدین سوا تو کوچه
پی گرد مخو تاپولو پنگاش
سه لایی ما می سازیم اوول تاش
نئوپان و الکل، بسته بندی
ویوو تولید کنیم بی شرط بندی
نظرتونه بگین مردم بناری
نگین ناظر کلو توهم بیکاری
هم ولایتی عزیز اینجانب قصد دارم با نظرخواهی و همچنین با همکاری و مساعدت از اهالی روستا نسبت به احداث کارگاه تولیدی درسطح روستا اقدام نماییم . که دراین راستا می تواند ضمن اشتغال زایی برای عده ای از هم ولایتی ها عایدی هم برای بقیه داشته باشد. البته سعی شده کارگاه هایی مد نظر باشد که به نوعی با نخل و محصولات آن در ارتباط باشد. برای نمونه کارگاه نئوپان سازی مواد اولیه اصلی آن چوب (گرد) نخل و ضایعات چوبی می باشد که هرساله توسط مردم و باغداران سوزانده می شود.
دراین راستا چنانچه هم ولایتی ها تمایل نشان بدهند اقدامات بعدی درخصوص نحوه مشارکت و سهام داری مردم ، تهیه اساسنامه مربوطه ،میزان هزینه و....به استحضار خواهد رسید. فعلا منتظر اظهارنظر شما عزیزان خواهم بود.
از پیشنهاد شما استقبال می کنیم. ذکر این نکته لازم است که روستای ما و اهالی محترم آن ( چه ساکنان و چه مهاجرین آن ) دارای این قابلیت هستند که با کمک و هم یاری همدیگر شرکتی را در روستا دایر نموده و از طریق آن کسب درآمد نمایند. همچنین تاسیس و راه اندازی این شرکت اشتغال به کار جوانان روستا و افزایش درآمد باغداران روستا و منطقه را در پی دارد. لطفا اقدامات لازم جهت بررسی تاسیس شرکتی که بتواند از محصولات و ضایعات نخل استفاده نماید را انجام داده و به اطلاع عموم برسانید. با تشکر
با تشکر از شما به جهت حسن نیت و درج نظر اینجانب
اولین قدم من در راستای کارگاه تولیدی برآورد نظر اهالی محل درخصوص نوع کارگاه و یا استقبال یا عدم استقبال از نظر پیشنهادی است.سپس براساس نظر مردم و مشخص شدن نوع کارگاه به برآورد هزینه این کار و همچنین میزان تسهیلاتی که می توانیم از طریق بانک های عامل دریافت نماییم، اقدام خواهم نمود . سپس با این ترتیب میزان کسری بودجه لازم را از طریق مشارکت مردمی بصورت ایجاد شرکت تعاونی تامین خواهیم نمود. لازم است که توضیح دهم کل برآورد هزینه اتمام پروزه بصورت تعدادی سهام به مردم عرضه خواهد شد که هرکس هرمیزان سهم مایل بود خریداری نماید .و به همین میزان نیز در منافع و تصمیم گیری های شرکت سهیم خواهد بود. مثلا اگر بنده ده سهم خریداری کرده باشم و شخص دیگری 20سهم ،رای من در تصمیم گیری های شرکت به اندازه نصف رای طرف 20سهمی تاثیر گذار خواهد بود.فکرکنید مشارکتی است که بین مثلا 500 نفر با درصد سهم های مختلف .
در پایان از اصحاب شورا دعوت می شود در این راستا چه بعنوان سهام دار و چه بعنوان کمک های اداری و فکری دراین امر خیر ما را بی نصیب نگذارند.
عرض ادب مرا پذبرا باش. باورکنید مدتها بود منتظر انتقاد از اطرف بزرگی بودم. بیش از یک سال است که برای سایت بنارآزادگان مطلب ارسال می دارم و همیشه هم تقاضای دریافت نظر انتقادی بزرگان را داشته ام. اگر به متن نوشته های بنده درهمین صفحه نظر بیندازید بارها این تقاضای مرا خواهید دید.
انتقاد شما را بردیده می نهم اما ای کاش توضیح بیشتری می فرمودید. به نظر می رسد که شما با وزن و قافیه آشنایی کافی داشته باشید اما من باب توضیح واضحات عرض می کنم برای تعیین وزن شعری سه قاعده درست خواندن (درست نوشتن با خط عروضی)، تقطیع درست و اختیارات شاعری را بایستی مدنظر قرار داشت که توصیح هریک ازاین سه مقوله باعث اطاله کلام خواهد شد. با این توصیف از جناب آحمد آقا استدعا دارم قسمت یا قسمت هایی از شعر که خارج از وزن هست و یا دارای اشکال قافیه می باشد برایم توضیح دهند ممنون خواهم بود ."من یسرنی حرفا فقد یسرنی عبد"(اگر اشتباه نوشته ام عذرمی خواهم)
درخصوص قسمت بعدی نوشته که فرمودید اینها چیه به عرض می رسانم: در گذر زندگی امروزی کم کم زبان مادری و فرهنگ فولکور از جوامع رخت برمی بندد.بچه های بنده و نسل امروز کم کم معنی کلماتی را که پدرانشان با آن صحبت می کرده اند نمی دانند. امروزه می دانید سازمان یونسکو تلاش هایی مضاعفی درجهت ابقا زبان های درحال انقراض و فراموشی بعمل می آورد و شما که اهل ادب و ادبیات هستید حتما واقفید که هر ساله همایشی تحت عنوان سنگار آفتو و با محوریت شعرمحلی در استان از طرف اداره ارشاداسلامی برگذار می شود. حال من هم سعی کردم در این راستا با نوشتن قسمتی از تاریخ محل به زبان نظم دراین راه قدمی برداشته باشم. اگر بیراهه است منتظر ارشادات و راهنمایی شما خواهم بود.
در خصوص عدم قراردادن مطالب بر روی سایت:بایستی عرض کنم این نظر شخصی شماست ولی بزرگوارانی هم بوده اند که با اظهار نظر خود از اینجانب حمایت و پشتیبانی نموده اند. مدیریت وب نیز براساس اعتمادی که به من داشته و همچنین خواستی که از مردم روستا دیده اقدام به قراردادن آنها برروی سایت اقدام کرده و من هم هر وقت حس کنم که مردم به نوشته من علاقه ای ندارند مطلبی ارسال نخواهم کرد.
درهمین راستا منتظر اظهار نظر مردم محترم و هم ولایتی های عزیز خواهم بود.
درپایان بازهم منتظر نظرات و راهنمایی شما خواهم بود.
آقای واصف شعرهای شما بسیار زیبا و دلنشین است و من همیشه در این قسمت منتظر اشعار محلی شما هستم.
عرض ادب مجدد، به استحضارحضرت عالی می رسانم
1-عرض ادب وسلام بنده را بی پاسخ گذاشتید.
2-انتقاد اولیه جنابعالی متوجه وزن و قافیه بود که عرض کردم خدمتتان قبلا .ولی باور بفرمایید بنده در راستای همان مطالبی که عرض کردم (آشنایی جوانان با کلمات و فرهنگ دیروزی و.....) اقدام به ارسال مطالب کرده ام.نمی گویم بدون اشکال است ولی باورکنید آنچه در چنته داشته ام ارائه کرده ام و منظر اظهار نظر و راهنمایی اساتیدی همچون شما بوده ام (متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد.) لاجرم هنوز هم منتظر راهنمایی شما درمورد قسمت یا قسمت های فاقد وزن و قافیه خواهم بود
3-اعتراض امروز جنابعالی به گونه دیگری است و متوجه نوشته بنده نیست. لذا باز هم منتظرم اعلام فرمایید کدام کار اینجانب استفاده از ادبیات در جهت قانع کردن مردم روستاست بوده .امیدوارم از سر صدق هرمطلبی دارید که می تواند درپیشبرد هدفی عالی همدلی مردم روستا ،آبادانی روستا و همچنین هدایت اینجانب درمسیر درست باشد برای اینجانب ارسال دارید.
4-چنانچه تمایل داشته باشید مطالب را خصوصی ارسال دارید از طریق ایمیل زیر می توانید با من ارتباط برقرارنمایید es110_na@yahoo.com
5-در پایان باز هم منتظر نظرات ارزشمند شما خواهم بود
(سلام ای میش احمد)
سلام ای میش احمد ،حالت چطوره
چطوری می وینی رسمل یی دوره
حسینی یا که احمد ، خوت عزیزی
ورم خیلی گتی ، ای که مویزی
مو میگم سی تو و گوشم بده جون
وو میدون نورد بیو تو بیرون
دس دوسی بده ، نه قهر وپوزک
پی مو گپ بزه ، نیا تو لنجک
بگو یارانته یی ماه گرفتی
و یا محتاج نسی ، آدم کلفتی
سی مو گفتی ، یی شعر وزنی نداره
مثالی سیم بیا، آدم دوکاره
بیو یادم بده اوزان شعری
بیو واوو سهیم تو کار خیری
بشی تو خونتون واوو کمک حال
کهته (کاهت) کاپون بکن گندم توپاچال
دˏسˏت بیل تو دسم ، محض بناری
اینجو آنجو نشی ، بیو دیاری
وری شعری بگو ای حالی داری
نگو حالش نسی تو هم بیکاری
نباید حکمنی شعری بیاری
بده مطلب و طرحی سی بناری
ایه گپ بزنی ، مردم می فهمن
که تو تیری و یا خرداد و بهمن
بیو حرفی بگو سی محض مردم
که تا ناظر بگو مو بهره بردم
بیو دسم بگی پامه ولش کن
چو واصف افتاده ، دس شو چلش کن
از لطف و اظهار نظر شما سپاسگزارم. امیدوارم بتوانم قدمی هر چند ناچیز در جهت خوشحالی مردم روستا و ایجادحس همدلی بردارم.
عرض ارادت یک بیننده محترم
درود مرا پذیرا باش.از اظهار نظرشما دوست گرامی بسیار ممنونم.این تذکر بجای شما را ارج نهاده و به ان عمل خواهم کرد.لیکن درجهت استحضار شما معروض می دارم.
1- اگر توجه فرموده باشید طی سال گذشته من بارها برای دوستانی که نکته ای را متذکر شده اند شعری نوشته ام. برای نمونه نوشته هایی در مورد جناب آقایان حاجی پور، شهابی، کاتب ، محمد و.... نوشته و در سایت منعکس گردیده است.
2-نوشته من خطاب به احمد آقا هم درهمین راستا بود..وفقط می خواستم یهانه ای باشد برای مطلب بعدی و نه خدای ناخواسته عدم تحمل عقیده دیگری. چه اینکه در ابتدا از ایشان بصورت نثر استدعا کردم که موارد اشتباهم را گوشزد نموده تا اصلاح نمایم. برای نظر دوم ایشان هم من ایمیلم را نوشتم تا چنانچه دوست داشته باشد بصورت خصوصی مطلبش را ارسال دارد. درشعر هم باز تقاضا و فراخونی برای همدلی و وفاق داده ام.
3-البته به استحضار برسانم که آقای احمد، شاعرمی باشند. و شعر ایشان را را از طریق ایمیل دریافت داشته ام. متاسفانه چون حاوی توهین به قشری از جامعه (.....) هست در سایت منعکس نشد.
4- مع الوصف باز هم از تذکر به جای شما ممنون. و از احمد آقا عذرخواهی.
تقدیم به یک بیننده محترم
من هم غلامت
سلام بیننده جان عرض ارادت
عزیزی با مرامی، بی نهایت
بدادی یاد من حرف قشنگی
تشکر نازنین، کردی سیادت
چشیدم جرعه ای ار باده ء تو
کنون من مستم از شهد شرابت
زمولاست این سخن آویزه گوش
چو یادم داده ای، من هم غلامت
همین حرفت بود آویزه گوش
به الفاظت شدم بدجور سیاست
بدان قصدم نبود، کوچک شماری
اگرچه لایق است بهر ملامت
همی منظور من بودش که احمد
نهد دستی به دستم در نهایت
چو واصف باشم یا اینکه ناظر
ببوسم روی تو ای با شهامت
9/5/91
ازت خواهش مي كنم شعري كه براش گذاشتم بزار رو سايت. --- با سلام خدمت شما. چون شعر شما فقط مربوط به آقای واصف بود به ایمیل ایشان ارسال شد. با توجه به محتویات شعر شما که آقای واصف هم در جواب نظر شما در همین قسمت ( بیننده گرامی ) به آن پرداخته است قابل انتشار نبود. مدیر وب سایت
جناب آقاي واصف. ماه رمضان براي مردم شفاف سازي كن .اگر منظورت از كلمه مير است كه فاميلي سيدها خيلي ها مير دارد.مثل ميرجليلي-ميراحمدي-ميراسماعيلي.
در آن شعر به بزرگي سادات شما را نسبت دادم.
شعر ارسالی شما توسط آقای بناری برای بنده ایمیل شد. من شعرت را کاملا تقطیع نمودم .خیلی دوست دارم با شما ارتباط بیشتری داشته باشم.خوشحال می شوم اگر از طریق ایمیل بتوانم با شما ارتباط برقرار نمایم.حس می کنم و یقین هم دارم که شما با اوزان و بحرهای شعری و همچنین ردیف وزن وقافیه، صورخیال، تشبیه ، استعاره و..... آشنایی داری.از شعر تان این برداشت را کرده ام که دستی هم درشعر داری.لذا می توانم از شما بیاموزم و احیانا اگر نکته ای به ذهنم رسید خدمت شما معروض دارم.
باور بفرمایید باهم باشیم بهتراست.
شعرت زیبا بود به شما توصیه می کنم آن قسمت را که حاوی کوچک شماری طیفی از مردم زحمت کش می باشد اصلاح فرما.درآنصورت هم قابل منعکس شدن است وهم می تواند موجب مشاعره بین من وشما باشد.
درانتظار شعر شما برروی سایت یا ایمیل خواهم بود
اگر اشتباه تایپی وجود دارد ببخشید .من معمولا بدون بازنگری و مستقیم مطلب را می نویسم و این گاها باعث اشتباه می گردد.
درراستای فرمایش شما به استحضار می رسانم
1-شعرتان به زبان محلی است ولاجرم معنی کلمات نیز با معنای محلی آن استنباط و برداشت می شود کلمه مورد اشاره شما نیز همین معنی وبرداشت از آن استنباط می شود نه معنای لغوی فارسی آن
2-نظر به اینکه حال هوای شعرتان هجویه بود.بنابراین کلمه مورد نظر شما هم در معنای هجو بکار برده شده بود و این را خود کاملا واقفید.
3- نوشته های بنده خالی از اشتباه نیست در این مورد خود معترفم .اما بدانید معذوریاتی نیز بنده داشته ام. من جمله اینکه اسامی زیادی از اهالی روستا آورده شود آنهم طوری که خدای نخواسته باعث کوچکی کسی نگردد. برای نمونه اسم عباس که درزبان محلی بدون اینکه باعث تخفیف کسی باشد عواس می گویند من سعی کردم عباس بیاورم..ویا اینکه بعضی بازی ها ،فرهنگ ها و... رابایستی درشعرم جای دهم که از توان قوه درک کم من خارج بوده ،لذا نارسایی هایی در درجا جای پآن می بینیم.اما برگ سبزی است تحفه درویش و قوه ادراک من بیش از این نیست در جهت بهبود و رفع اشکال بارها دست یاری به سوی تمام دوستان و اساتید فن دراز کرده ام و استدعای نقد و ارشاد دوستان را داشته ام،من جمله از جنابعالی.لیک بضاعت من بیش نیست . چون عود نبود چوب بید آوردم
4-در پایان معروض می دارم که استعدادتان عالی است با اندک ممارستی ایراداتی را که در ایمیل برایت نوشته ام براحتی می توانی برطرف نمایی ،اما حیف است که استعداد خود صرف هجو و یا به قول خودتان صرف گیر دادن به دیگران نمایید وقت را غنیمت شمار آنقدر که بتوانی.
5- بازهم منتظر دریافت ایمیل شما خواهم بود .
سلام جناب آقاي واصف. اگر روز اول اينجوري مي گفتي و مي پذيرفتي اينقدر دعوا نداشتيم
بازهم روي حرفم هستم من به هيچ قشري توهين نكردم.به ايميلت هم كه داده بودي مطلب فرستادم . ولي ايميل من اينه .Maradona1382@yahoo.com .آقاي بناري سعي بكن تمام مطالب را بگذاري.جناب آقاي واصف توشعرش همه توهين درباره من بود گذاشتي.من درمورد شعر دست و پا بسته نيستم .جوابش را با شعر مي دهم تا مردم ببينند لذتش را ببرند.چرا با اين سايت يكي را كوچك و ديگري را بزرگ جلوه مي دهي.در بعد در مورد ديوار قبرستان كدام كلمه من توهين بود. ومن درباره شورا زحمتكش چه توهيني كردم .به ايميلم اگه مايلي جواب بده.
حق نگهدار بچه هاي بناري
باسلام و قبولي طاعات و عبادات تمام ايرانيان عزيز الخصوص هم روستائیان خودم .جناب آقاي بناري بسيار ممنونم كه صحبت هايم را بدون سانسور مي گذارين روي سايت.
ولي درباره آقاي واصف. جناب آقاي واصف شعرهاي من كم نيستند قصد خود ستايي ندارم اگر خواستي مي فرستم به ايميلت.2- اينكه دوباره رو حرف خودتي اشتباست من در مورد شعرم نظرم هنوز همونه 3- در مورد اينكه فرموديد دارين روي شعرهاي من كار مي كنيد و مشكلاتي دارد ، اصلا" اينجور نيست و لطف كنيد اگر وقت داريد روي شعرهاي خو تفكر بيشتري كنيد
موفق باشيد
می خوم شعری بُگُم اُ مشو نویمو
گاوندˏ هوش مو پر عو نویمو
می رۥم وۥ می دۥوۥم سر جو بناری
فریز پُی جووˊل مˏث کو نویمو
سرˏ شو تو گوشم گفته سمیلو
می خی̊ خنده کنی هر رو نویمو
هر رو خینˏ دلت وۥ غصه داره
گُوَر̊ قˏد دی̊شˏ، اۥما گو نویمو
تو چی̊ت پَخ̊چه میا وۥ سˏرˏ کَله
هوا اُری بیده اَفتو نویمو
سی محض خارک و دُمباز گَنتار
می خُم بَرُم ولات بی تو نویمو
کُمی̊ت زرد مو جو خَردˏه مَسˏه
ناظر می خواه بگو از نو نویمو
خیزید وبیایید همه شاد بخندیم
در را به روی هرچه پلیدی است ببندیم
ازقهر من وکینه تو،سود چه بردیم
جز دردسر و اینکه زهم ما گله مندیم
دائم بزدیم سنگ ،سرخصم خیالی
غافل بشمردیم که حال ،چند به چندیم
دائم به خلافیم ،ولاپورت دروغین
تا بندکنیم آن دگری، مثل کمندیم
با مهروصفا گرنظری افکنی ای دوست
درقهوه تو ،یا شکریم یا خود قندیم
گردست بگیری زمن وپای نگیری
ناظر ننویسد که زکس ما گله مندیم
1/5/91
بچیل بی یی̊ن توماشین
دˏدˏه وُ کُکای عواسین
ورسین سرجا وُ پاشین
حمد بخونین ویاسین
شُوَل بˏرین مُقاو̊له
مه رمضون یه طَه̊ری
روزه برین تا وخت چاس
چاس بخرین خرما وماس
هیچی نگین جز حرف راس
کمک کنین وُ آث و پاس
پُی دی تون و بُواتون
ورسین سی محض سحری
ورسین که افتو در اومه
وخت نماز هم سراومه
دی̊تو وُدو سی جر اومه
مرخ لیتی بی پراومه
نمازبخونین سر وقت
خوت وُ عصُو وشهری
آيا مي داني چرا سايت بي روح شده وديگه استقبال اوليه نيست؟ بخاطر اينست كه شعار سايت كه همدلي نيز جزءش است رعايت نمي شود.شما بايد با همه همدل باشيد.مردم چون نظر ميدن وشما سليقه اي برخورد مي كنيد مردم ناراحت مي شوند.
همه نظرات رو سايت نمياد.اگه جواب بديد كه توهين هستند اصلا" اينجور نيست.خيلي هاش آموزنده هم هستند.شعر منو بگذار مردم راي بدهند. --- با سلام. با توجه به اینکه شعرهای شما در رابطه با فرد خاصی است و جنبه همگانی ندارد از انتشار آن معذوریم. شما می توانید آن شعرها را به ایمیل نامبرده که در اختیار شما قرار داده شده است ارسال نمائید. همچنین مطالبی که به موضوع خاصی نپرداخته باشد حتما بر روی سایت قرار می گیرد. با سپاس. مدیر وب سایت
بناری نامه 31(یارانه)
درود برهمولاتی دوس خوبم
ایه دستور بدی خونَت می روبم
می خم دˏس̊ته ببوسم یا که توریت
بکن چی̊نی سی مو از توی قوریت
همی امری که فرمودی، اطاعت
ایه گپ زه کسی ،بکن شفاعت
مو هم گپ می زنم پی ترس پی لرز
می ترسم بگذرم از حد و از مرز
ولی امر عزیزم ری سر و چیش
ندارم مو زمینی تا کنم خیش
مُنُم لاتی ، فقیری، آس و پاسی
نˏه میش دارم، نه حتی تاس ماسی
همی یارانه داده، احمدی جون
سی محض عو وُ برق و گرده و نون
ایه نون گیرونه ،پیلشه می گیری
نگو کوچیک واوی ،چونه ی خمیری
عو و برقم، همیطوره که گفتم
سحر واوی امشو ،اصلا نخفتم
سر ماه که ویوو صف بانگ شلوغه
بره خُت̊ سی̊ بکن ،نگو دروغه
سر ماه که میا ،فقیر و دارا
سمیلو ، حسنو، زهرا و سارا
وُدو ویوˏن برˏن تا پیل بگیرن
می ترسن ور خشون، گشنی بمیرن
سر ماه تا میا، میریم صف بانک
جیومون پر پیل کنیم، واوو قد تانک
ور خُت̊ فکر نکن سی کم زیادش
بره تو صف وی̊سو ، جلدی بیارش
اما سیتَم بگم ،هر کی نگیرش
زیاد ویوو پیلش، سود هم می گیرش
ایه چاله کوره، پره وُ بلتَش̊
درس ویوو همی جلدی، دلل خش
خدا خوش می فهمه ،چطوره حالل
غله سوز نویو، تو غله کالل
سی محض شیعه ویو ،مهدی کمک حال
گنم صد من کنیم امسال تو پاچال
23/5/91
اتل متل اوباما
خونه ء تو تُو نوادا
اومدی پسˏ خونهء ما
اُ آرد می خی̊ یا خرما
چه وَت̊ بگُم بفهمی
که ای̊ گُتی نه ور ما
ای نفت می خی̊ نداریم
وُ کل و کُشتیر بیزاریم
بˏچی̊ یی دیاریم
گنُم وجوی می کاریم
هرکی کنه فضولی
بواشˏ در میاریم
شراب خردی تومسی
درˏ خَستِه نِبَسی
وُ همه چی مُر̊خصی
بگو که پُی کی هسی
دروغ نگو می فهمیم
ای̊ گَپ̊ زدی پی کسی
ما همه مون یه جَمیم
سور وشیرین یه طهمیم
سی شُ وˏ هم یه شَعمیم
می خی̊م یُنه بفهمیم
ایِه بری شو اُوی
حکمن یُنه می فهمیم
زده تیفون گُتی ،خرما زیاده
پُی گاری بِرِه یا پُی پیاده
وَخ̊تِ باچینیِه ،دُق̊لِتِه وردا
نگو که خَسِمه ،بی̊لِش سی فردا
سُوا ای خُت بری ، باچینی نیسی
وری راس واوُ که، تو جات می پیسی
دُکوُنَل می سونن خرمای باچینی
بُوَند مچ دِسِته پُی بند مینی
شانسی دارِن̊ وُ بَک̊ری̊ پاک دکونل
می سونن بِچیَل تا که جُوُنَل
تماته واویده ، بِر̊نیم خرما
قیاسی خُت̊ بُسو ،بیو ورما
همی زنبیلی که ، تو دِس̊ بواته
بِیِرِش̊ سر دکون ،بُسوُ تماته
چاسِ یی چن روزل بی نون آلو
چاس اُمروُ تو باغ تماته آلو
می گُم سیت ،گوش بده اِو̊ریمو فتو
گرازی خُم دیدمه شو کُور گُتو
اِیِه رَفتی هِلِش̊ کُم̊تِه یِلا کِه
ویا پاک لارِتِه مِث̊ آش پِلا کِه
چه می کنی اُوسو ،سی نون بیچ̊یَل
سر صب وُ دُوِن̊ تا شو تو کیچ̊یَل
شِل و پَل ویوی تو، میف̊تی تو خونه
بشی سر جُی خُت̊ نگی دِ بونه
نداشت ناظر گپی وِر زده اُم̊رو
مِنی چِرک واویدم ِ برُم سر رو
30/5/91
ای صاحب گپ گوش بکه اهل ولاتم
هر خوب بدی که تو بگی نیز مو پاتم
پس معطل چه بیدی ای نور دو چشمم
تو روزل تنگم بخدا نیز عصاتم
شعر قشنگی است
روزل تنگ همی ایلان است .چشمه ادراک و مشاعر ناظر خشکیده ،چیز تازه ای ندارم .اگر پا پیش نهی مایه خوشحالی است. اگر کمکی هم بخواهید بردیده.ایمیل هم در نظرات بالا هست.
سلام بر بر دوست من کوکای بنده
کلامت هم شیرینه مثل قنده
تو گیلاسی نخیر استاد مایی
عزیزی وبزرگی هرچه خواهی
حمایت کرده ای احسن برتو
بببوسم روی ماهت تا سر تو
عجب شعر نوی یک باره گفتی
برای این صدف دُری بسفتی
ولی با این وجود بهر ارادت
بخدمت می رسم ای با سخاوت
بیا ای نازنین ما را تو دریاب
به ایمیلی، یا اینکه در خواب
ولی جزحق که کردست این عنایت.
که نسل قبل وحالم ای گرامی
ندارند راز بی شک جز صداقت
ولی اینها بوند پند زمانه
که ماند بهر ماهها جاودانه .
شویم پیرو به آن اجداد جاوید
بلی این عرض باشد عالمانه.
--- با سلام خدمت شما. از ارسال شعرهای شما متشکرم. لطفا بیتها را پشت شر یکدیگر به این گونه نوشته و ارسال نمائید. با سپاس. مدیر وب سایت
آنچه تو میگوی ما هم قبول داریم.
قیمت اسب ترکی چنده
تو هر چی گویی قبول داریم.
تا نگویی که دلم غافل از ان عهد وفاست.
خوب رویان همه گر با دل من خوب شوند.
خوب من با همه خوبان حساب تو جداست.
سطل اوآرد وردار ببر اوآرد خش لیک نسی روزل جر.
چقه خش تلیت کت پیازی نبی و همبر پیدزا نیازی
شوو للک دشوو منگگ هزمش بکنین از ولات تاپر تنگک
خسته ام حال ندارم. بانده ام بال ندارم
با سلام. بیت آخر معاست جواب خود را بفرستید. --- با عرض سلام خدمت شما آقای عارف. از ارسال شعر متشکرم. در رابطه با جواب نیز من طبع شعر ندارم و از آقای واصف می خواهم که جوابی را ارسال کنند. با سپاس. مدیر وب سایت
سلام و هم درود عارف بناری
بکن کامل شعرت بیو دیاری
شیر وماست وکره رفته تو پاکت
گُلی سوز واویده وسط باغچَت
تِلیت خَردی و اُ آرد چاس هم شوم
نگفتی که متو خَش̊ بی وباتوم
غذای فست فود پاک چَر̊ وُ چیلِ
کُمه گُت می کنه مثل کُمه فیل
لِلَک وُ دُشو، یا خاگ پُی نون
تلیت و منگک وآلو پی نون
بدان که آدمی ،بی بال بانده است
ز خُردی این سخن اینک مانده است
بدان که خستگی مربوط به پیر است
جهال وهم جوونی سنگ جیر است
نه خسته می شود نه خرد و کوچک
ز تیفون، گرد وخاک وبادوپیچک
از لطف شما بسیار ممنون و سپاسگزارم.در خصوص خواستگاه ولایت کارهایی را شروع کرده ام که انشاءالله پس از تکمیل بر روی وب قرار خواهد گرفت. اما مطابق کتاب نزهه القلوب و فارس نامه ناصری نام روستا بنار جلال الدین و سپس بنار قائد بوده .بنیان گذار اولیه روستا طایفه بهادری ها بوده اند و بعدا مردم از جاهای مختلف به اینجا آمده اند.مثلا میگلی ها اصالتا عرب از قبیله بنی تمیم هستند. خواجه ها از منطقه خواجه هادر بوشهر، سبحانی ها از بناف (روستای اطراف کازرون) ،عده ای از تراکمه، عده ای از کنارتخته و عده ای از مناطق مختلف دشتی (خورموج) به روستا آمده اند. انشاءالله این مطالب را کامل خواهم نمود . اگر خدا توفیق دهد
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
آنچه باقی ماند آنهم در پشیمانی گذشت.
با هرکه دوستی خود اظهار میکنم
خوابیده دشمنی است که بیدار میکنم
ازبس که در زمانه ی ما اهل درد نیست
اظهار درد خویش به دیوار می کنم
آنجا که توئی رهگذری نیست مرا
جز دوری توغم دگر نیست مرا
خواهم که بجانب تو پرواز کنم
اماچه کنم که بال وپرنیست مرا
من گنگ خواب دیده وعالم تمام کر
من آجزم زگفتن وخلق از شنیدنش.
لئیم زاده چو منعم شود از او بگریز
که مستراح چو پرگشت گنده تر گردد
نعیم زاده چومفلس شود بر او پیوند
درخت چونکه تهی گشت بارور گردد
چون شیر درنده درشکاریم همه
دایم به هوای نفس یاریم همه
گرپرده ز روی کار ها بردارند
معلوم شود که درچه کاریم همه
زبد اصل نیکی مدارید امید
که هندو به شستن نگردد سفید
زمانه با تونسازد تو بازمانه بساز
من از زمانه بی اعتبار میترسم
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان بایست دل برداشتن
یا اسیر بند جانان باش یا در بند جان
زشت باشد نو عروسی را دو شوهر داشتن
بس تجربه کردیم در این دارمکافات
بادرد کشان هر که در افتاد ورافتاد
بس تجربه کردیم در این دارمکافات
با آل علی هر که درافتاد ورافتاد
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب طرب خویش به گردون بجهاند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
یاد روز روزگارونش یاد طیفون و یاد بارونش
یاد رو پر اوو می کارونش یاد مردل یاد سوارونش
یادت قفس خلف خالی کردی / بلبلل ور کمترل تو جالی کردی
یادت کمترم فرختی و فتو کولی ورم / وقتی فهمیدم صدا دا کشک سرم
خوری نی و قاز و مرغابی و اردک / یاد دس کار اسا و ساخت کردک
ای زیرنداز نمدو جاجیم / کار اسای اسا پاپیم
سر چار کیچه واو مخابرات / نویمو خلاص و ایی گپ و رواط
یاد تعلیم ملاسی ن / یاد شروه ی علی کلسی ن
یاد حج و مکه ورفتن مشد / تا که بعدش نکنیم ما کاربد
عیسه هم ای میکنن کار بدی / عاملش یا حاجی یا مشدی
یاد حلوی سرد بندو / یاد گپل خش مندو
یاد اسا و نمد سائیدنش / سرو سینه و نمد مالیدنش
بازی و دمپی و گروک / یاد کله و یاد مروک
یاد مسجد یاد سیگار توی سینی / یاد قهوه چی و میشکا توی سینی
یادش بخیر عمر کشون / جعم ویویدن عین قشون
یاد صدی بارکوو آهنگرل / تا بکنن تیز دهن تورل
یاد ولات همه بو ورکشون / یاد زنل ترکی و او مشکشون
خیرو برکت بده وکرمون / مشک کنیم اوو سرانبارمون
یاد عارفیت اخوند بخیر / ادب عارفیت از همه غیر
احسن بر شما، من نظرشخصی خود را در مورد دو مطلب ارسالی جنابعالی ارسال می دارم.
شعر اول که با شروع یاد باد می باشد برای وب سایت بسیار بهتر از شعر دوم ارسالی شما می باشد. مجموعه ای از دو بیتی و تک بیتی های متفاوتی است.ای کاش آنها را مجزا کرده بودید.
اما بهرحال شعر اولی به نظر بهتر می باشد.گرچه می تواند بهتر هم باشد. اگر اِعراب گذاری شده بود هنوز هم بهتر خوانده می شد.مثلا سَردِه بُندو .خوشحال خواهم شد اگر ایمیلتان را داشته باشم تا خصوصی تر مطالبی را بحضورعرضه دارم.ایمیل من از روی نظرات بالا و یا از جناب بناری می توانید دریافت دارید.
می خورم خونابه اما، کس نداند حال من
هم فناشد پار و پیرارم، و هم امسال من
در شبیخونی که دزدان برده اند از سال پیش
برده اند دار و ندار و هستی و آمال من
اشک دارم من به دیده، بغض هایی در گلو
اندکی مکثی بکن، گوشی بده برقال من
خرمن عمرم همه غربال کردم یک شبی
غیر کاهی، هیچ نیامد اندر این غربال من
سالها بگذشته و بر وعده ای من دلخوشم
تا بیاید قاصدی، روزی شبی دنبال من
منتظر هستم و سرخوش با امیدی نیمه جان
تا که برخیزد زخوابش، محتضر اقبال من
من اسیرم در قفس، تا کوه قافت چون رسم
گرچه سیمرغم ولی بشکسته اند هم بال من
تا که هستم خاطرم آزرده می دارند ولیک
دست خود گیرند به ختمم، قابی از تمثال من
مو هم یه آدمم نومم نظر بی
چیشم خَرِهء نمک، پوزُم گزر بی
نظر وَت می زنم، ای کردی سورش
بِچه دسم بکش نکن تو سورش
مُ گُنجُم یا که گُنجو یا دو تاشُم
واردا دینداش بُدو ، مُنَم نِهاشُم
سی مُ گفتی که پا نادُم ری دیمِت
اول سی خُم بگو تو حد دیمت
دُرُس کردم کِپّر̊ سی محض توسون
خِراو کِردیش که مُ ، واوُم هراسون
ایسو توسون رسی گرما زیاده
مُنُم یی رَه دیرُ و پُی پیاده
اّفتو پخته مغزم تا هَسِغونم
می رُم سیه گزی، کمی بمونم
دِهِ بالا می رُم تا دِهِ پایین
زبوشهرو برازگون ، تا که نایین
سپیده سر زد وُ، تو خو بیدیم مُ
سپیده ی دم سحر ، تُو خو دیدیم مُ
هوا ری روشنی بی، مه دیار بی
چِمِل دور ولات هَمَش خیار بی
ایسو چم دومنی واویده گِزدون
نسی بنه ی کاهی ایسو تو کهدون
سواری اومده بی اس̊ب و یابو
بیو خرما درا از توی تاپو
91/8/4
بِچه سی̊ کُ یی بزه
نداره هیچ جُربُزه
لَر واویده بی عرضه
کُری براش ترمزه
کُری بگی وا میسه
جنسش مث ابلیسه
هم شاخ داره ،هم هُله
وسط سُمˏش پاک شُله
کَرَش توی آغله
دور وبرش کاکله
دیمِش کوچیک̊ دیم کُلِه
تو عو رفته تلیسه
خُشه هنی می لیسه
علف صحرا سیش کُ بی
چَنَش همیشه رُ بی
چیپون دینداش وُ دُ بی
جا قاشش ور گُرُ بی
جَلَش کنین پُی کیسه
بکَم خُشه نلیسه
جیگرش̊ خووˏه وُ رونش
پیرش نگو جِوُنِش̊
وˏر̊ بده هَسه خُونش (استخوانش)
مع معی ری زبونش
چُوته بده نشونش
ماس̊شه کُنه توکیسه
رفت تو چیشش پِلیسه
یلدای هم ولایتی مبارک
بناری نامه 34 -- سیم گپ بزه
بیو سیم گپ ، می̊ گپ نداری
بخون شعری سیمون ای حالی داری
تُنِه می گم بیو گِر̊ وَم دِرومه
سیچه کِر واویدی نمیی دیاری
یه روزی عارف و روزی شهابی
یه روز هم کاتبی اومه دیاری
یه روزی اشک بی ،یه روزی احمد
دوتا شعری گفتن، رفتن کِناری
بگین شعری تو هفته یا که ماهی
قشنگ تا واوو یی سایت بناری
رواط و قصه و ضرب المثل ها
بیارین تا بخونیم هر چه داری
شول خیلی درازه مثل یلدا
ناظر تو گپ نزه ای چی نداری
91/10/2
از لطف شما بزرگوار محترم ممنونم و مدیون.
این کوچک بارها دست یاری به سوی اساتید محترم دراز نموده ام .
هم ولایتی های مهربان می توانند این وب را مرکزی برای مطالب متنوع قرار دهند که هرکس با هر سلیقه ای به آن سر زد برایش جالب و آموزنده باشد. هر چیز می تواند دست مایه باشد
شعر(محلی -کلاسیک -نو -سپید...)داستان -ضرب المثل-حکایات وتمثیل-خاطره-تاریخ-لطیفه های سرگرم کننده-کلمات قدیمی (که دارند کم کم منسوخ می شوند) رواط-بحث های علمی آموزشی-مقاله-راه کار و.....
هرکس درموضوعی صاحب نظر است می تواند همان را درسایت قرار دهد از مسایلی که درمورد کار.شغل مردم است تا غیره
اطراف ما پراست از سوژه . --- جناب اقای ناظر همراه با سلام و تشکر از مطالب ارسالی شما و نظرات سایر دوستان. امیدوارم که دوستان و هم ولایتی ها این موضوعات مطرح شده توسط جنابعالی را مد نظر قرار دهند. مدیر وب سایت
-
1- پیر، پیربُوَد، اگر چه خود شیربُود
2- پیر را به خرخریدن نفرست، جوان را به زن گرفتن
3- پیر مردنی است و غریب رفتنی
4- تدبیر از پیر و جنگ از جوان
5- قوت پیر به چانه اش است
می خوم بُخ̊چه ی دلم سیتون کنم واز
سفر رفتم یی دفه شهر شیراز
هوا بارونی بی ، شُر شُر ونم نم
کوتُم تَر واویده ی یهو نه کم کم
نخندین و مگین واویده لیوه
یه پام تو جُوتیه یکیش تو گیوه
می خوم سیتون بگم معنی یی حرفم
اُما زَه̊لَم می ره اُ واوو برفم
بفَهمِن ای که اَس̊وُم رفته ری سُم
مو خم می فهمم و پهنه ی دل خم
نمیشا رو کنی اُرسیت دو لِنگ بو
قدم تا ور داری روزت ویوو شو
نگین مو کلوُم̊ ،کُلو ...
سی چه تا گل دیدی دینداش وُ ...
مو خُم پیرم وسهلی چی می رنجم
پُیَل سُس̊ واویده لام کرده لَن̊جُم
اجل زُر̊ می خره دورم که پیری
چقه سخته، نچیده گل بمیری
سر و ریشم سفید اما می جِوُنَل
می شینم تا بیان جومه کلونل
گل و بلبل چنار و هم گل ناز
مو نِه کِرده پریشون سرو شیراز
نه تَخصیر مونه ،تخصیر دلمه
همش وو بختمه ،وو اُ وو گِلمه
دراز واوی گپم ،چاسم واوی سور
مو رفتم ور دکتر ،دکتر بیات پور
سیل عکسل کرد و سیلی وو پام کِه
سی مو گفت رو بکو سیلی دیندام کِه
یه خرده ی پُی مونه راس وچپش کِه
شِلی مث خُم اومه گیر گپش کِه
زمین افتادمه اِش̊کِسِه گوکُم
نه چرخم مو ،نه بَه̊ری مثل شوکُم
شِکِسِه گوک مو جشن عروسی
بیو دسم بگی نگو که لوسی
شیرار91/9/21
الف- درد به خروار می آید به مثقال می رود
ب- هرچی گیرت اومد بخور جز غم دنیا-هرچه خواستی بکن جز مردم آزاری
ج- لولهنگدار(کسی که درب توالت عمومی درقدیم آفتابه ها را آب می کرد)هم برای آدم بی پول ،آفتابه سوراخ آب می کند
د- مگس چیزی نیس اما دل را آشوب می کند
ه- از آفتاب زمستان آدم گرم نمی شه
و- پیه را دست گربه سپردن
ز- هرکه یک مرغ کمتر دارد یککیش پیش است
ح- رجاله زپیش و شه ز دنبال آید
ط- شتر پیر آواز کوس ودهل زیاد شنیده
از توجه شما بسیار سپاسگزارم و ممنون.
بزرگوار در خصوص مکتب خانه مرحوم حاج رمضان چیزی نمی دانستم.در خصوص مکتب خانه مرحوم ملامحمدحسین می دانستم که در ابتدا آوردم:
به مکتب عم جز خواندم و قرآن
که باشد هر تر و خشکی در آن
ملا مح سین بدیدم با عصایش
که بود ابجد و هوز در کلامش
بمکتب من بخواندم حمد و یاسین
بقره تا نساء و سوره تین
زبسم الله شروع کردیم قرآن
رسیدیم سوره ناس، ختم قرآن
چو قرآن را نمودم ختم آندم
خروسی بهر ملا من ببردم
سپس با غلامعلی همراه گشتم
همچنین در مورد مرحوم علی بهبهانی نیز اشاره ای کرده ام:
عجب فایز میخوندن بهبهانی
محمد با علی بهبهانی
میخونه بیدگونی ابن کااسد
همین افضل که او هست ابن کااسد
میکرد خش سرخونی، توی عروسی
محمد خواج احمد تو هر عروسی
اگر چیزی به ذهن برسد و بدانم یقینا خواهم آورد.در این راستا بارها هم از هم ولایتی های گرامی درخواست کمک کرده ام و هر مطلبی به ذهنشان رسید حتما از طریق سایت یا ایمیل دراختیار بنده بگذارند .به هرحال ممنون می شوم اگر اطلاعات بیشتری درخصوص مکتب خانه مرحوم حاج رمضان اعمم از دانش آموزان و محل آن و.... ویا هر موضوع دیگری دراختیار بنده بگذارید. ضمن اینکه در این راستا از آقای حقیقت پرس و جو خواهم کرد
ایسو چوُ(چوب) می زنم وُ پام می شَه̊لُم
نخندین وُ مو وُ نگین، که لَه̊مُم
ایسو چن روز که مو نمی رُم اداره
می شینم یی شوَل̊ وُ کِت̊لم باره
می گردم وب لاگَل ،شعرل محلی
یه وختی شعر می گم ، پُی جونِ تحلی
میرم سایت بنار تا وَش̊ می کنم کیف
جهالی رفتی تو، ای وای صد حیف
نشسم خم تینا امشو تو خونه
دلم سی خُش داره، همزاتی بونه
می گو واردا بره سُوا بناریِ
بشی سرچار کیچه عینه سهاری
می گو بره سی خت ،دیدن یه دوسی
بیه سوغاتی سیش، مرخی خروسی
اُما سیل می کنم هَمَش̊ وُ دوسی
همی تینا مونده ، یه دیمِ لوسی
دلم می خواه ور محمود بشینم
ایه واوُو غلومسینم بوینم
دلم می خواه بیرم خونم تو شیراز
سالل ناتَر̊ بیا واوُم̊ مو سرباز
سحر واویده اُما یی خِراو̊ دل
نمیله تا که بیلم سرمه ری گل
خَلَق̊ کرده منه پی کار وبارش
مونه شرمنده کِه پی کشت و کا لِش̊
خِلَق̊ واویدمه دِس بچه خُر̊ده
خسم کرده علو ، آبروم برده
نِرفینَش̊ می کنم بزنش ماری
ویا واوو دچار ، وو سگ هاری
دلم خین، دلم خین وُ دل خین
دلم خین وُ دسِ یی کِلِ خین
دلم خینه که یادم رفته پادرد
خونم سُخ̊تِه ، بریزین ریش اُوِ سرد
وِرِ دکتر بیدم بازم مو اُمرو بازم مو بیدم
گل بالا بلندی اونجو دیدم
سی تی اسکن بُیَس̊ پامِ بکنم
سی محض یی دردم بگین چه کنم
دعا سی مو کنین که پام خُو واوو
بره ناظر توباغ گیر بوو واوو
--- جناب آقای ناظر همراه سلام علیکم. انشا... که هر چه زودتر سلامتی خود را بدست آورید و این چوبها را کنار گذاشته و در محل کار حضور یابید. از ارسال شعرهای بسیار زیبای شما کمال تشکر و قدردانی را دارم. با سپاس. مدیر وب سایت
الف- جان باید دربرود چه از گلو چه پهلو
ب- اسرارت را به آدم لال هم نگو
ج- خر را به کتک اسب نتوان نمود
د- انگار هفت تا گبررا مسلمان نموده
ه- بام روی آدم بیفتد اما بد نامی نه
و- جامه بخت من است این که نمودی نخ نخ
ز- بد مکن بد هم میندیش تا بدت ناید پیش
ح- خر خرابی می رساند گوش گاو را می برند
ط- ترک واجب کردن و مستحب را به جا آوردن
ی- ترقی بیجا سبب جوانمرگی است
پلیسوک نومدی از نو تو امسال
می رُم̊ وِر سی علی تا سیت زنُم فال
سُوا وار̊ دا بیو خونه، اول صب
دلم می خواه بوینه اُو لُو و خال
می فهمم مو یُنه تو چیش تو خوندم
می خوای پُی مو کنی خُت حال و احوال
تلیفونی سی خت دادم مو پیغوم
دلم سیت واویده کمتر وُ مثقال
ولات مو بناره ، خت می فهمی
سوغاتی سیت بِدُم جومه ودَس̊مال
ندارم صَو̊ ر و طاقت ، تو بیو جلد
گولِی̊ پیشتو چیشت سینم کِرده گال
هَرِسِ بِر̊ شین دلم، چیشش وُ در بی
که تا بیی خونه ، خت مث هر سال
بیو ری هِرِسُم̊ ، لیلَت دُرُس̊ کُ
دلُم سی مَج̊لِسیت̊ ، سینَم سی تو هال
بیو چاس̊ مهمونِ ناظر کِلُو بُو
مث پیریار و پار ، سی خُم̊ بِزِه بال
دیماه91
الف- یک اسب و ده پیاده
ب- پیاده شو تا باهم بریم
ج- آب و نان سوار وما پیاده
د- کسی که سوار شیر است جرات پیاده شدن ندارد
ه- از سستی آدمیزاد است که گرگ آدم می خورد
و- کار هر چه بکشند کش پیدامی کنه
ز- درویش دهنِ خوردن دارد اما پیزی کارکردن نه
ح- بچه اگر تخم الاغِ نراست/نور دوچشم پدر و مادراست
ط- کوزه همیشه از آب تمیز پرنمی شود
فاطو وُ دی̊ـش̊ بیدِن ، پُی هم تو گاری
رفتی̊ـدِن سی علف، تو یی بهاری
سیلی می که وُ فاطو، دی نواتو
اُوَلُـتـَر̊ رُ می کِه عبدو براتو
یهو گفت دی جونی، فاطی قشنگو
چی می خواسی پریگ تو کیچه تَن̊گُو
اَل̊ـتَـم̊ ، مُ دی̊ تُـنُـم̊ ایقه می فهمم
اُما می خوم که پُی ، زوُنِ خُـت̊ بفهمم
بگو سیم دی جونی که وخت شیتِ
جومه ی بِر دی̊ غلو گلدار و چیت
غلو می خواه تُنِه ،دیش ینه گفته
می گن که پیل داره ،گردن کلفته
غُلّوِ نیدِمِه دیش گفته سی خم
قد و بالاش دوبالا ،نمکنیش گم
یکی دِ هم هسی بچی ولاته
فقیرِ ، پیل نداره ،لات و پاته
صب گه دیدمه محلی تو کیچه
سلامش فرق می که بگو تو سی چه
خیلی وخت میا ، اینجو ردیوُ
مُنّه تا می وینه گیر گپ ایوو
شُر و وِر می گوِ ، تا حرف خونه
می خواه وُ تو بگو، نداره بونه
حسن، کُر̊ محقلی ماشین سواره
سَر مه می گیره پیل وُ اداره
کُری داره قلی ،اما می فهمی
غیر مُخِل بواش نداره سهمی
بگو جون، دی جونی دختر قشنگم
نمی خواه شرم کنی ، دورت بگردم
کُموش بِخ̊ـتَـر̊ هسی ورت، سی میره
همیسو سیم بگو، چَن̊ رُو دِ دیره
سرت بالا بکُن وُ دیت مکُن شرم
زهلم میره عزیزم، بِفتی توبَـر̊م̊
فاطو سی کِ وُ دی̊ـش ،گَــَـر̊ دی̊ سُهاری
گفتش که نمی خوام، لِن̊جِش̊ کِ واری
غلو دیش فیس میده، قدش درازه
بواش وختی خوسی ،گرده ی گرازه
محلی کِلُو ولُو پاک آس و پاس
اصن مث تر گُ یه وُ بی خواص
جُومی̊ بِر̊شِـه که مال دو سه ساله
خُش و دیش می خرن اُ تو یه پاله
حسنو محقلی ، کارمند بی پیل
سرش وِز̊ وِزوِ، توریش مثِ قیل
تلیفونی نسی ایسو تو خونَش̊
نسی کَلـی̊ خرمای اصلن تو چومش
کُر قلی گفتی ،اسمیل کل خین
توی توریش نسی یه تالیم مین
می خوم، که میره ی مو اهل سواد بو
پیلش بیشتر و پیل میش قباد بو
قد ش کوچیک نبو ،نه که دراز بو
نوینم یه روزی دسش کُراز بو
نه چاق بُو وُ نه لاغر عینه تَـر̊ کِـه
نمی خُـم̊ سیم بِـگِـن̊ میرهء تو جَـر̊ کِـه
قِدِش̊ وُ قِدِ خُم̊ یِـه گَـز بیشتر بو
می خُم که شیک وپیک بو،نه لِـپَـر̊ بو
لُوِش̊ سرخ بو و شونِش̊ بُو یی پهنی
بده کادو سی مو شیراز فِدَهـ̊ـنی
سفید بو کوت و شلوارش مث برف
بسونه ماشینی ،سیم بشوره دَرف
کنیزی سیم بیاره تا کُنِه کار
وُ ماشین سمندی نو، نه نیمدار
مُر̊دُم̊ وُ کار صحرا ،کار تو باغ
اوسو چاست تلیت و ایقه دوراغ
می خوم تخت بزنم، بشینم ، سی خُم
زنگل هم گوش کنن که مو چه می گُم
جارو برقی بِدُم̊ نِشون̊ وُ زنگَل
چادُرِ تو خونَیـ̊ـم̊ بُو گلدارِ مَلـ̊ـمَـل
می فهمی دی جونی که ایسو رسمِه
میره بویَس̊ تو دَس̊ بوُ عینه تسمه
گپش واوی دراز وُ بَس نمی کِ
چَنَش وُ رو بیدُ وُ لَس نمی کِ
سِکُلی دی̊ـش̊ زدش ،کـُـن̊جِـری دادش
می خواس پُی کُن̊جِرش، کَم کُنه بادش
فاطو جَمع کِـه پاشِ ،لیکِ گُتی زه
دِسِش̊ یُهو کِشی وُ شُو قُـتی زه
اُوسو سی̊ کِه وُ دیش ، بُر̊مِش تو هم کِه
وُ دیش زه قاره ای که خِرکُو رَم̊ کِه
الف- سگ تو خانه.... تازی می شود
ب- مرغی که تخم طلا می کند نمی کشند
ج- ترازوی قیامت را سنگ کم نیست
د- هرجا خرس است جای ترس هست
و- دست کار می کند چشم می ترسد
ز- کسی که از گرگ می ترسد گوسفند نگه نمی دارد
ح- کچل از سرش می ترسد و کور از چشمش
ط- دندان همه به ترشی کند می شود اما دندان قاضی به شیرینی
ی- مثل سگ یوسف ترکمن، نه خودی می شناسد و نه غریبه
از لطف و بزرگواری شما ممنونم و مدیون. ازطرفی از این که با مطالب ارسالی خود باعث انبساط خاطر دوستان می گردم خوشخالم و از طرف دیگراز اینکه اینجانب گاها مورد تفقد دوستان و بزرگواران هم محلی قرار می گیریم باعث خوشحالی و مباهات خودم می گردد. انشاءالله همه هم محلی ها شاد باشند و سرافراز و همگی در جهت وفاق همدلی و آبادی روستای مان گام بردارند.
بدرود
بياد دوستهاي قديمي:
با توام كهنه رفيق، ياد ايام قشنگي كه گذشت...كنج قلبم گرم است! تو مرا ياد كني يا نكني، با دلي گرم به يادت هستم
--- جناب آقای بهادری با سلام و تشکر از ارسال متن های شما. شما می توانید اشعار و متن های زیبای خود را در قسمت پیامکها و دلنوشته های کاربران که به همین منظور در منوهای وب سایت قرار گرفته نوشته و ارسال نمائید تا در وب سایت قرار گیرد. موفق باشید. مدیر وب سایت
در دلش خنده كنان دريا گفت ابر بارنده تو خود از مايي
قهرم تاقیامت
وقتی نگاه می کنی
سکوت
پرمی شود از حرف
حرف
گم می شود در نگاه
و ما
حک می شویم در یک قاب
کاش
کاش همین الان
قیامت می شد
شاید یادت رفته
ولی
آخرین بار گفتی:
قهرم تا قیامت
1-تا که نگاری آید و عطرش نوازد شامه را
باید بروبی کوچه را تا اندرون خانه را
تا نشینی روبرو بی واسطه با اشتیاق
باید زتن دور افکنی کهنه لباس وجامه را
2-نگه کردم نگاهت شد به گفتار
جنون حالی مرا آمد به گفتار
ت ت ت برزبان لکنت گرفتم
تب تو غالب و من هم که بیمار
3-نکن شرمم بیا پیشم تو بنشین
بده قندی از ان لبهای شیرین
نفس آمد شماره عمر بگذشت
بیا تازه کنیم آن عهد دیرین
4-زندگی باخنده بهتر می شود
خنده اما دیده کمتر می شود
سیب کال خند ه ها گندیده است
بیشتر از روز پیش له تر می شود
5- درود ای نازنین وقت طرب هست
اگر الان بیایی هم رطب هست
ز گَــنتار رطب و خارک ز برهی
مهیا می کنم رسم ادب هست
الف- اگر بارت شیشه هست به دیوانه سنگ نینداز.
ب- پوست شتر بار خر است.
ج- بگو بادمجان که گربه نفهمد.
د- خری که به بام برده ای پایین بیاور.
هـ -برای یک گل منت صد خار باید کشید.
و- دایه که از مادر دلسوزتر شد باید پستانش را داغ کرد.
ز- گوشت را باید از بغل گاو برید.
ح- در خانه ات را محکم ببند همسایه ات را دزد نخوان.
ط- دختر میخواهی مادرش رو ببین کرباس میخواهی پهناش رو ببین.
ی- مادر را ببین دختر را مپرس.
صحری بناری
بهار اُومِه خِشِه صحری بُناری
خِشِه صحری بُناری یی بهاری
صحرا سوزِ چِمَـل̊ لاله ی دو بَل̊ـگِه
پیاده خُت نیو ، بِیو پُی̊ گاری
قُرّه پُو وُ شودَر̊ تا حِدِ زونی
گوپل وزَن̊گُـلَــل̊ قدِ یِه شُهاری
خرو گاری علف چینَـل̊ دیندی هم
تو ره صف می یَنـ̊ـدِ ن گرده ی قطاری
نر سر رِخ̊ جوی دُولِش̊ بلنده
بِرِ دُولـی بِکَـش̊ سی بچه باری
مُخـَـل̊ تارِه زُدِن̊ وُ فاشِ دولَـل
بیو بُو وَت̊ بِدُم̊ ای بو نداری
کُنارَل غرق بُل ،موقی̊ بلاله
بِرِه دَسی̊ بّچین ای حالی داری
نمی خواه کِر̊ کنی جونُم̊ ،عزیزم
وُ چیشِت دییارِه که بی قراری
تو خُت̊ وَر̊دا بِیو تو غله کالَـل̊
زمینِل̊ ناصرو محض قراری
بی وفا
قسم برعهد وپیمانی که بستی
خیالت با من است هرجاکه هستی
ولی ای بی وفا دیدم به چشمم
که با خصم دل وجانم نشستی
**
دیدن 1
دیدنت ممکن نشد عید م گذشت
بی گذاری ،گردشی درکوه ودشت
بی خبر بودن زتو جانم گرفت
اب حرمان از سرم هر دم گذشت
*** ***
دیدن 2
عید رفت و دیدنت ممکن نشد
بر نگاه من دلت مومن نشد
مهربان قلبت ،عزیزم ،جان من
ساعتی در پیش من ساکن نشد
**
*** ****
منزل دل
نمودی منزلت درجان وهم دل
دل بیچاره را راندی زمنزل
کجا جویم ترا ؟زیرا ندانم
کجا می گردد وباشد کجا دل
*** **
شرم
نکن شرمم بیا پیشم تو بنشین
بده قندی از آن لب های شیرین
نفس آمد شماره ،عمربگذشت
بیا تازه کنیم ،آن عهد دیرین
** ***
ای غم
برو دست از سرم بردار ای غم
که این آهو زگرگت می کند رم
برو دیگر نمی خواهم که باشم
برای لحظه ای ما هردو باهم
** *****
خارک شخالی
لُــوِت̊ سرخه مث خارک شخالی
نِشَسی وِرِ دی̊ـت̊ خُت̊ کُن̊ــجِ غالی
نخش واویدمه تو خونه خُوسُـم̊
بیو دِسِت بدُم نمونده حالی
الف- اگر رو سرش یک من ارزن بریزند ،دانه ای به زمین نمی رسد
ب-اگر بنا به مردن بود من جگرش را هم درمی آوردم
ج-اگر برکه ای پرکنند ازگلاب/سگی در وی افتد شود منجلاب
د-از پی هر شب بود روزی
ه- باری چون عسل نمی دهی نیش مزن
و-درشهر کوران تک چشمی پادشاه است
ز-بر نیاید از هیچ ویرانه دود
ح-بلبل هفت تخم می ذاره یکی بلبل می شه
ط-به هندوستان پیری از خرفتاد/پدرمرده ای را به چین گاو زاد
ی- بی دولت اگر مسجد آدینه بسازد/یا سقف فرو ریزد و یا قبله کج آید
اینجانب حسین طاهری(بناری(علی بخشی))ازخوزستان شهرستان باغملک، دهستان ابوالعباس(بخش مرکزی) روستای لالب هستم و از آشنایی با شما خوشحال می شوم--- جناب آقای طاهری با سلام. من هم از آشنایی با شما خوشحالم. در اولین فرصت با شما تماس گرفته می شود. با سپاس. بناری. مدیر وب سایت
بناری نامه 41 تقدیم به شما
لوت سرخه
لُــوِت̊ سُرخه مث خارک شخالی
نِشَسی وِرِ دی̊ـت̊ ، ری کُن̊ــجِ غالی
مُـنِه کُــش̊ــتی ، خُــتَــم̊ خِوَر̊ نداری
هَمَـش̊ تُــو چِمِلُــم وُ دِرِه ء کالی
کِلُــو واویدمه هوشم نِجاشه
تو ره که می ریُم میفتُـم تو چالی
نِخَش̊ واویدمه خُــم̊ بَهدِ اُو رُو
بیو دِس̊ــتِه بدُم نمونده حالی
خُــمِـه گُم کِر̊دِمِه وا دس و پامه
بره وِر دی اسد سیم بِزِه فالی
مو دیگ رفتُم هلِ صحری بناری
خُـمِه تی̊ــنا بیدُم وُ جُی̊ تو خالی
نِــگی بُونِه وُ مو ، سی محضِ پیری
جِهال ویوُم وُ عشقت چَن̊ سالی
ندارم چی ، پِشا سی تو بسونم
سی مو مونده هِمی یه بز تالی
بُــزُ م̊ که چی نِسی ، ای که بِخی̊ خُت
جونم سی خُت̊ می دُم دختر عسالی
با یک بغل از حوصله، حالا که بیمارم بیا
با درد پیمان بسته ام ،اینک به تیمارم بیا
خورشید روزِ چاره ام، دستش نهاده در غروب
تا سرزند شاید فلق، از روی دیوارم بیا
تاجمعه ها سر می رسد ؛ چشمم به کعبه می دود
مانده به غمزاری دلم، آخر تو غمخوارم بیا
اینجا ز فرط تشنگی ، پژمردگی قد می کشد
از کوچه های سبز آب ، بگذر، به دیدارم بیا
امشب بهانه را بنه، دستت به دست من بده
با یک سبد گیلاس لب ، درخواب وبیدارم بیا
درانتظار دیدنت، زل می زند چشمم به در
کر گشته ام از های وهو، بسیار ناچارم بیا
شعرها و نوشته های ادبی را پیگیری می کنم.بسیار زیبا و ادیبانه هستند.دست شما درد نکند.از اینکه پاپیش گذاشتی سپاس گذارم
برایت آرزوی بهروزی و توفیق روزافزون دارم.اگر دوست داشته باشی می توانی با ایمیل زیر با من ارتباط داشته باشید.
بدرود تادرودی دیگر
آخر برای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست
یک آشنای همدلی ،فتانه می خواهم که نیست
آه در نهادم می دود ، در کوچه های یاد تو
تا انقلاب گفتگو ،جانانه می خواهم که نیست
در این گلو چمبر زده بغضی نفس گیری عجیب
تا وارهم زین اختناق ، پروانه می خواهم که نیست
راه درازی رفته ام، پا تاولم باشد گواه
یک همسفر تا قاف عشق ، دیوانه می خواهم که نیست
حالا رمیدم از خودم ،در پشت حسرت می خزم
دراین سپنج زندگی ،دلخانه می خواهم که نیست
طفل دل است وگریه ها در ازدحام خاطره
آغوش گرم دیدنت ، طفلانه می خواهم که نیست
اینک میان جلجتا، همچون مسیحی بی قرار
تا برسر دارت شوم ، پیمانه می خواهم که نیست
درود و عرض ادب من را پذیرا باشید.بسیار سپاسگزارم از محبت و لطف بی پایان شما.گاها بزرگواران و دوستان زیادی همچون شما ابراز محبت و بزرگواری فرموده اند. لیکن من از ابتدا چون می خواستم مطالب و نوشته هایم بدون هیچ گونه پیش داوری و ذهنیت قبلی خوانده شود (خصوصا مطالب اولی که به نوعی ذکر و نام هم محلی های گرامی بود و خلاصه ای از تاریخچه محل) از آوردن نام اصلی خودم امتناع نمودم.البته تعدادی هم از هم ولایتی های گرامی به طرق مختلفی مرا شناخته اند .و حالا این موضوع (نام واقعی من)شد برای من تابو.
البته دیگر هم محلی های بزرگوار به شناخت نسبی در مورد بنده دست یافته اند. ولی آن تابو شکنی برای من سخت شده . امیدوارم روزی ابراهیم شوم به شکستن این تابو.
ترک برداشت احساسم غزل ریخت
دلم لرزیدو در دشتش گسل ریخت
کنون خون دلم از خامه ریزد
که درفنجان جان، زهر اجل ریخت
خلیجت مرحبا ،خیزاب عشقش
صدفهای خیالت در بغل ریخت
نگاهم رفته در امواج گیسو
سکوت اما کلامی مستدل ریخت
پرستویت بهارم وعده می داد
ولی آخر که عقرب درحمل ریخت
زگیلاس لبی بر گونه ی دل
شده نقشی ولیکن با غزل ریخت
20/6/92
تقدیم به هم ولایتی ها به پیشواز محرم
اینجا دلِ دریاست و خیزابِ عدیده
یک ساحلِ مواج که آرام ندیده
یک دشت که پربود زسر شاخه حیرت
می گفت ز نهر عطش و مشک دریده
پیراهن صبر است قبا در تن هرشخص
تا یوسف کنعان ز توهم حُسن خریده
فریادِ گلو بغض کند در پی هق هق
این ماه است که سیلاب شود اشک زدیده
ماهی که عطش داشت لب جاری رود ی
مشکی به دهن داشت ،که چون دست بریده
گردونه ی آتش که فروریخت به خیمه
صد ناله گریستیم از آن پای خلیده
خیمه دل شب سوخت ز کبریت شقاوت
آلاله شده سرخ از این خون تپیده
چندی است محرم که بسی رنج کشیده
لیکن سفر عشق به پایان نرسیده
سپاس از لطف شما.با عرض شرمندگی مدتی به وب سایت ولایت سرنزده بودم و پیغام شما را دیر دیدم
لاشه ای پوسیده ام ،با من سرجنگی هنوز
باز دل آیینه باشد لیک تو سنگی هنوز
کوچه درسیلم نشسته بازهم سیلاب اشک
می چکد بر گونه اما ، وه چه دلسنگی هنوز
انتشار درد کهنه در تنم ، تن می جود
با غرور وحشی ات ،درکار نیرنگی هنوز
خفته ام در دامن سبز گل سرخی ولی
می تنی پیله به دورم ،کرم شبرنگی هنوز
کاش احساسم غزل می شد که گویم مصرعی
تا خلیج شادیِ من ، مانده فرسنگی هنوز
از دُ رِ می خسته ام ، پس می زنم نت های نو
دور آن خط میکشی ، گویی بد آهنگی هنوز
خاطرات تلخ تلخت می نشیند روبرو
هستی ام درهم شده با من سرجنگی هنوز
سحرامشب صلای عشق دارد
جدار تیرگی ها نور بارد
برقصد ،دف زند ، شادی نماید
لبش را بر لبان نی فشارد
میان صفحه ی ارژنک جانش
زند طرحی و نقشی می نگارد
گهر غلطیده در دامان ساحل
صدف دارد سعادت می شمارد
خدا منت نهد بر آدمی زاد
گل سرخش به آدم می سپارد
ملک دیدم زمین را بوسه می زد
که مه برفرش آن پا می گذارد
چراغ سبز چشمانت چه زیباست
عبور از ایست های پشت خطهاست
رسیدن می دود درپای رفتن
سواد شهر ما از دور پیداست
بلال شوق دیدارم اذان گفت
اقامه کن ،دلم یکسر مصلاست
بکو با توچگونه می توان بود
بدون بوی شب بو غربت اینجاست
تذروی خسته دل پیغام دارد
بیا دل شروه هایم حال اغماست
نماز ما شدن در کعبه ی عشق
رسیدن تا قرار امن فرداست
درخشید آینه در خلوت دل
تمام خنده هایم موج دریاست
به پیشواز عید وبا تبریک عید باستانی به همه هم ولایتی های گرامی
قاصدک بر بال خود ،عطرِ که را آورده ای؟
ازکدامین تربتی؟ بوی خدا آورده ای
جلگه تا دریا شقایق می دود همپای تو
موج سبز شعله راچون کیمیا آورده ای
رایحه داری مگر پیراهنش تن کرده ای
یا پیامی از شهیدی آشنا آورده ای
رنگ نرگس, بوی زنبق می رسد از جامه ات
واژه های صبحگه ،دراین عشا آورده ای
می رسد آبیِ رودت تا نهان ریشه ها
آرزوی سبزِ باغی دلگشا آورده ای
خیس وعریان می دوی دررود جانم بس زلال
این زلال از چشمه های قله ها آورده ای
پرطراوت ژاله ات بر برگ دل افتاده است
من نمی دانم که این را از کجا آورده ای
خلوت خاموش من امشب شکست
آمد او امشب به پهلویم نشست
روی گل دیدم گلستان جلوه کرد
فیض سبحانی مرا آمد به دست
گل بگفت ومن شنیدم حرف گل
زین سبب بینی مرا اینک تو مست
خنده می زد شادمانی با غرور
در به روی دردهایم جمله بست
اول مغرب طلوع من شکفت
آهوی عهد شباب آمد به جست
تا زمرگم ، زندگی از نوکنم
تاروپودم یک یکی ازهم گسست
برگشودم چشم از خواب خوشم
قمری خوابم چه زود از دام رست؟
14/1/93
فوج فوج لاله می رقصد به شوق دیدنت
اشک هم لبخند می زد با چنین رقصیدنت
تا شلال گیسوانت در زلال مه نشست
لب شکفت از هم چو غنچه لحظه ی بوسیدنت
جاده جاده، کوچه کوچه ،شهرها را یک به یک
می دوم تا ایلشهرت درپی جوییدنت
می رود رو به سپیدی مردم چشمم زبس
خیره بردر مانده ام درانتظار دیدنت
عزم رفتن کرده ای تا سرحد قشلاق دل
سینه ییلاقت کنم درموسم کوچیدنت
صبر دل بی تاب گردد تا قرارما رسد
کشتی دل گِل نشسته ،آه ازاین رنجیدنت.
جمعه جمعه هفته ها را می نویسم باغزل
تا سرآید عاقبت صبح وصال دیدنت
منم به نوبه خود از مدیر سایت وبقیه دوستان که تمام سعی خود را برای آبادانی روستا انجام میدهند کمال تشکر را دارم . از شما عزیزان تقاضا دارم اخبار مربوط به ثبت و ساخت شرکت بسته بندی خرما را در روستا منتشر نمایید.
این شرکت با همکاری مجتبی احمدی و جمعی از دوستان دانشگاهی ایشان با هدف کمک به باغداران و جلوگیری از به هدر رفتن خرمای کشاورزان عزیز واشتغال اهالی روستا در حال انجام میباشد که به یاری پروردگار و دوستان هم روستایی ما امسال قابل استفاده میباشد.امیدوارم که به نوبه خود بتوانم قدمی برای آیادانی روستایم هر چند ناچیز برداشته باشم .
با تشکر وسپاس --- جناب آقای احمدی سلام. من هم به نوبه خود از شما برای انجام این کار خوب قدرانی می تمایم و آمادگی خود را جهت هر گونه همکاری در این زمینه اعلام می نمایم. با سپاس. بناری. مدیر وب سایت
mr30 az shoma
از جنوب عاشقی هم بی قراری می رسد
چارشنبه سوری ی ما هم گذشت و حال ما
به نشد، آخر سواری از بناری می رسد?
عزم کردم تا شوی تصمیم کبرای دلم
از بلند گیسوانت آبشاری می رسد?
سینه ی تاریخ دل دارد نشانی از مغول
باشتبن حسرتم را سربداری می رسد
با غروب دیدنت چشم انتظاری پا گرفت
تا طلوع صبح دیدن، بردباری می رسد
انتها ی این خیابان کوچه ها بحرانی اند
گر رویم از این خیابان رستگاری می رسد?
وقت است که بالا بزنی کرکره هارا
من می گذرم از ته بن بست خیابان
تا دور بریزی ز دلت ناسره هارا
درداست که لب را به سخن وا ننمایی
یا گم بکتی تار خوش حنجره ها را
دیدار تو هرروز قضا می شود افسوس
تاچند تماشا بکنم شب پره ها را
بسیارعزیزی که ترا وا یگذارم
باید که خودم وا یکنم هک گره ها را
حالا زدلت دور بکن دلهره ها را
یادت نرود باز کنی پنجره ها را
جناب آقای بناری بنده پیشنهاد میدم که تحقیقی در مورد اصالت و ریشه بناری داشته باشید همانطور که در کامنت های قبلی مشاهده میفرمایید آقای مکی زاده از بناری های گچساران ،آقای طاهری از بناری های باغملک و آقای باقری از بناری های جنو ب فارس هستند بنده با تحقیق و پیگیری که در این رابطه داشتم به این نتیجه رسیدم که بناری های منطقه های مذکور به همراه بناری های ساکن روستای شما همه از یه تیره و طایفه هستند و به دلیل گستردگی طایفه و شرایط حاکم در آن مقطع از زمان باعث جدایی انها شده .مجدداً پیشنهاد تحقیق درست و جامع تری را از شما خواستارم.با تشکر
درمحدوده دشتستان سه روستا با نام بنار وجود دارد. و چنین بنظر می رسد که قدمت و دیرینگی روستای بنارسلیمانی از دو روستای دیگر یعنی بنار آزادگان و بنار آب شیرین (بنار سید محمدرضا) بیشتر است
احتمال ارتباط فامیلی فیمابین نیاکان مردم بنار سلیمانی با بنارهای منطقه بهبهان و فارس وجود دارد. البته این تشابه اسمی در جای جای جغرافیا وجود دارد .مثلا در همین استان خودمان روستای کلل، زیارت،عامری،چاه تلخ و.... در دو منطقه وبا یک اسم وجود دارند. از طرفی تشابه اسمی درپسوند و پیشوند درجای جای دنیا هست
مثلا اشتراک جان در نامهای برازجان- دلیجان- هندیجان رفسنجان- فلاورجان ازجان ارسنجان و......
درمورد تشابه اسمی بنار نیز می توان از این قاعده پیروی نمود یعنی ممکن است ارتباط فامیلی با دیکر بنارهای استان فارس و خوزستان داشته باشند و یا بر اساس تشابه نامی باشند
اما احتمالا دو روستای بنار آب شیرین و بنار آزادگان بنظر می رسد که بعلت نزدیکی به بنار سلیمانی ،نام خود را از نام بنار سلیمانی وام گرفته باشند.
درمورد بنار سید محمدرضا یا بنار آب شیرین ظاهرا اولین کسی که سنگ بنای بنار را برزمین نهاده شخصی است بنام سید محمدرضا و او را بنار سی محرضا (سید محمد رضا ) نامیده اند که سپس به بنار آب شیرین تغییرنام داده است
اما روستای بنارآزادگان
این روستا نخست در محلی غیر از محل کنونی در فاصله نزدیکتر به بنارسلیمانی درحول و خوش زه کش کنونی بنا گردید و بنام بنار جلال الدین نامگذاری شده وب عد ها به بنار قائد تغییرنام داد در سالهای پس از انقلاب نام بنارقائد به بنار آزادگان تغییر یافت و احتمالا در سال 1370توسط وزارت کشور رسما نام بنارآزادگان رسمیت یافت.
پس از شکل گیری روستای بنار آزادگان گروهای مختلفی بنا به دلایل متعددی همچون دسترسی به جای مناسب تری برای کشت وزرع ویا عدم امکان زندگی درمحل قبلی خود به این روستا کوچیدند
هم اکنون نام خانوادگی و یا نام طایفه ای بعضی از گروههای مردم بیانگر خواستگاه اولیه آنان می باشد
بردستانی ها از شهر بردستان دیر
بنافی ها از روستای بناف کازرون
خواجه ها از محل خواجه های بوشهر
زارع ها از محل روستای تراکمه
سلیمانی ها از بنارسلیمانی
......
و نام طایفه ای یا فامیلی عده ای دیگر جدا از خواستگاه آنان می باشند
میگلی ها (شکل گل)
قایدها برگرفته از منشا عرب بودن آنها
ابنوی ها تحریف شده بنوی
بناری ها برگرفته از نام روستای بنار آزادگان
......
قدمت روستا بایستی کمتراز 200سال باشد
امروز که وارد این سایت شدم مطالب خودم خیلی خوشحال شدم....
ولی ما طایفه بناری هستم در خوزستان. شهرستان باغملک. ساکن هستیم. شجره نامه برمیگردم. به کهگلیویه. دهدشت. روستا ی چرام... آنجا هم یه کوه است به اسم بنار...و
این روستا باز یکنان، فوتبال قوی داشته که اکثرا مهاجرت کردند، خط مهاجم آتشین فوتبال این روستا ، حاج حسین حاجی پور، عباس رزمجو ، دیگر ، یدالله خواجوی، عبد الحسین مرادی، حاج ابراهیم مرادی، عبدالحسین بهبهانی، حسین باقری، فوتبال این روستا چندین نسل، داشته ، یادش بخیر ، زود گذشت
ممنونم
ممنون