آن پیر فرزانه بفرمود باید آزاد گردد
خرمشهر مانند قبل سبز و آباد گردد
دلیران ایران اطاعت از فرمان کردند
نشان زخم رفیقان را با آن درمان کردند
در دلها که عشق و شور غوغا می کرد
دشمن با این وضع چه سوزها می کرد
به یقین پیروز می شوند آن مردان پاک
گشته اند در راه دین و وطن سینه چاک
نداند خاک کشور را حتی یک وجب
جهان ماند از این در حیرت و عجب
هیچ راهی نبود بر دشمنان دل بسته
نشدند مردان خدا از خاکی بودن خسته
دست خدای رحمان خرمشهر را رها داد
خون این شهیدان ره عشق را بها داد
ای شهید با جانبازی تو دلم زینت گرفت
با عشق و فداکاری تو کشورم قیمت گرفت
از یاد و فراق رنجور تو ناله ها کرده ام
دل بی رنگ خویش را شبیه لاله ها کرده ام
چه خونهای گلگونی که در کارون ریخته شد
چه گلوله های سختی که بر تنت بیخته شد
ز دنیا و زندگی ات گذشتی از روی غیرت
جهان آموخت از بی باکی وشجاعت تو عبرت
هر شب می نگارم خاطره ای از آن جنگ
ولی دل مردمان روزگارسیاهم شده سنگ
جرعه ای آب برای لب تشنه ات،روا نداشتی
تو ای امام خود را از مردم سوا نداشتی
رادمردان و وارستگان ز دنیا پرکشیدند
دست از جفای روزگار نامرد برکشیدند
ای شهید دعا کن یا مهدی زودتر بیا
بر مومنان ارزانی دار نور و ضیاء
سراینده: هادی شمس الهی
منبع: سایت رصد مراغه