دفاع مقدس گنجینه و نعمت بزرگی بود که هر ساله نیاز به تبیین دارد.
دوران دفاع مقدس دوران بسیار ویژهای بود که هرگز نباید کمرنگ و یا به دست فراموشی سپرده شود.
باید کاری کنیم که اثرات و برکات دوران ۸ سال دفاع مقدس برای نسل جوان ما بیشتر روشن شود و جوانان ما درجریان اتفاقات آن دوران قرار گیرند.
داستان کوتاه از دفاع مقدس
حیدر جبهه ها
(( دانشجوی مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت باشی و بری زیر رگبار
گلوله ، عجیب نیست؟ آدم باید خیلی دل شیر داشته باشد که همه چیز را ول کند و بزند به بیابان و میان بسیجی های خاکی.
حاج احمد متوسلیان را میگویم. فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) یادم نمیره. شب ، ما را توی میدان صبحگاه در دو کوهه جمع کرد. به خط شدیم گفت: حالا پانصد می شمرم سینه خیز برید. دیشب که شناسایی رفته بودیم . شمردیم باید همین قدر برید تا از دید دشمن خارج بشید.))
***************************************
اردات
پزشک معالج من در آلمان، یک پروفسر اتریشی بود. میگفت:(( من اهل سیاستم، تئوریسین اک ، برای خودم نظریه دارم.)) با من خیلی صحبت میکرد. از این صحبت ها خوشش می آمد. یک روز سرتا پای من را عکس رنگی گرفتند و بردند پیش پروفسر ژوزخ تا هر چه شی خارجی در بدم هست ، مشخص شود.
پرسید: چقدر تیر و ترکش خوردی ، در بعضی جاها یکیش هم کافی است که طرف تمام کند، تو چرا هنوز زنده ایی؟
گفتم: دکتر! حالا این قدر خوش اخلاقی، زود تر همین تیکه پاره ها رو سرهم بندی کن ما بریم به کارمون برسیم. قربون دستت...
_ پرسید کجا میخوای بری؟
گفتم : جبهه
با تعجب نگاهی کرد و گفت: (( دوست دارم بیایم و این مرد ( امام خمینی رحمه الله علیه ) را ببینم. ببینم با شما چه کرده که این قدر بهش ارادت دارید.))