پربازدیدترین ها
- » تاثیرات امواج وای فای (WI-FI) بر انسان
- » تصاویری زیبا از گل باران
- » ۲ خبر از روستا. دیدار با خانواده شهدا و برگزاری جلسه حلقه صالحین
- » پیاده روی بزرگ مردمی اهالی روستای بنار آزادگان در سالروز شهادت امام رضا (ع)
- » برگزاری مسابقات مینی فوتبال فجر امید روستاهای بخش آب پخش
- » برگزاری مراسم شهادت حضرت فاطمه (س) در روستای بنار آزادگان
- » رکاب زنی بسیجیان روستای بنار آزادگان تا برج میلاد تهران
- » مراسم اولین سالگرد درگذشت آزاده و جانباز حاج علی احمدی
- » سیزده فروردین روز طبیعت گرامی باد
- » گزارشی از روند اجرای فعالیتهای عمرانی در روستا + تصاویر
- » بنار آزادگان قهرمان مسابقات مینی فوتبال فجر امید روستاهای بخش آب پخش شد.
- » عکسهایی از تعزیه محرم ۱۴۳۸ ق (مهر ۱۳۹۵ ش) در بنارآزادگان
- » تصاویری از راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ روستای بنار آزادگان
- » لای-فای صد برابر سریع تر از وای-فای
- » تصاویری از سیلابی شدن رودخانه حله در بنار آزادگان - ۱۳۹۵/۱۱/۲۹
- » تصاویری از تعزیه روستا در محرم ۱۳۹۶
- » مراسم تکریم و معارفه فرمانده پایگاه امام رضا (ع) روستای بنار آزادگان برگزار شد+تصاویر
- » تصاویری از آخرین وضعیت پروژه های عمرانی روستا تا پایان دی ماه ۱۳۹۴
- » گران ترین خرمای جهان در ایران به ثمر نشست
- » رکاب زنی اسماعیل یگانه در تور دوچرخه سواری چهل بهار ناجا (دی ماه ۱۳۹۷)
- » سالروز رحلت پیامبر رحمت حضرت محمد (ص)، شهادت امام حسن مجتبی (ع) و شهادت امام رضا (ع) بر مسلمین تسلیت باد.
- » تصاویری از آماده سازی زمین تعزیه روستا در محرم ۱۳۹۶
- » تصاویری از روستای بنار آزادگان در پایان سال ۱۳۹۷ و شروع نوروز ۱۳۹۸
- » نصب علمک های گاز در روستا شروع شد+تصاویر
- » تصاویری از رودخانه روستا در یک روز پائیز (۲۰ مهر ماه ۱۳۹۶)
لینک دوستان
- » ویراستار دستور فارسی ۱ ضرب
- » وب سايت باشگاه پرسپوليس تهران
- » نتایج زنده مسابقات ورزشی ایران و جهان
- » مجموعه کامل آثار شاعران و سخنسرایان پارسیگو
- » فرمانداری دشتستان
- » سایت فوتبال و ورزش ۳
- » زادگاهم بنارآبشيرين (احمد روزبه)
- » رقـــص شعـــله
- » ديجي كالا (دنياي ديجيتال، بررسي، مقايسه و فروش)
- » دشتی اسماعیل خانی (وبلاگ روستای دشتی اسماعیل خانی دشتستان)
- » جوانان روستای بصری(بوشهر)
- » تصحیح کننده آنلاین مطالب فارسی از نظر دستور خط
- » پايگاه خبري خليج فارس
- » پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران
- » پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
- » بنارسلیمانی (وبلاگ روستاي بنارسليماني دشتستان)
- » استانداری بوشهر
- » اداره کل هواشناسی بوشهر
ارسال شده بيش از 13 سال پيش ، بازديد: 2877
پسر بچهای یک برگ کاغذ به مادرش داد.
مادر که در حال آشپزی بود، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود:
صورتحساب!!!
کوتاه کردن چمن باغچه ۵۰۰۰ تومان
مراقبت از برادر کوچکم ۲۰۰۰ تومان
نمره ریاضی خوبی که گرفتم ۳۰۰۰ تومان
بیرون بردن زباله ۱۰۰۰ تومان
جمع بدهی شما به من: ۱۲۰۰۰تومان!
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
بابت ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا، نظافت تو، اسباب بازیهایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که: هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است
وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه میکرد.
گفت: مامان... دوستت دارم
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلاً بطور کامل پرداخت شده!!!
نتیجه گیری اخلاقی:
قابل توجه اونهائی که فکر میکنند مرور زمان آنها را بزرگ کرده و حالا که هیکل درشت کردند خدا را هم بنده نیستند.
بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم...
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.
کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.
نظرات تاييد شده: (7 نظر)
Today / امروز
Today: Wednesday 15 Jan2025 امروز: چهارشنبه 26 دي 1403
اوقات شرعی
تبلیغات
شرکت ترخیص کالا و بازرگانی آذین کارون اروند
ترخیص کالا از تمامی گمرکات کشور
تهران-بازار شوش-بلور فروشها-پاساژ نور طبقه دوم پلاک۵۲۶
تلفکس ۰۲۱۵۵۳۵۳۱۹۵-۰۲۱۵۵۳۵۳۲۰۲
سجاد بهادری
۰۹۳۵۷۰۷۲۰۵۹
*****************
طراحی نما و دکوراسیون داخلی
بندر گناوه-خیابان پست،روبروی اداره کار، دکوراسیون آریا سقف
مجتبی رفعتی-۳۳۵۸-۷۷۰-۰۹۱۷
*****************
تنظیم موتور-تعمیرات ای سی یو-شستشوی انژکتور-برقکاری هوشمند شبکه های Can ,Van
تعمیر و پیکره بندی کلیه نودهای
Multiplex ,Ecomax ,SMS
بنار آزادگان-توانا-۸۲۹۶-۶۶۸-۰۹۱۷
تازه ترین مطالب
- » برداشت خرما در روستای بنار آزادگان دشتستان آغاز گردید
- » ادای سوگند رییس جمهور دکتر پزشکیان
- » شهید جمهور، شهدای خدمت
- » عید فطر مبارک
- » تصاویری از برگزاری مراسم قرآن خوانی در ماه مبارک رمضان - بنار آزادگان فروردین ۱۴۰۳
- » آغاز سال ۱۴۰۳ مبارک
- » بارش باران پائیزی سال ۱۴۰۲
- » عید فطر مبارک
- » نوروز ۱۴۰۲ و آغاز سال جدید بر هم ولایتی های گرامی مبارک
- » نماینده دشتستان : با خرید تضمینی خرما در سال ۱۴۰۱ موافقت شد
- » نوروز باستانی و آغاز سال ۱۴۰۱ خورشیدی مبارک
- » خرید تضمینی خرما کبکاب دشتستان در سال ۱۴۰۰
- » رکاب زنی گروه دوچرخه سواران آبپخش تا شیراز
- » ایام الله ۱۴ و ۱۵ خرداد
- » پشتیبانی از رونق تولید برای تحقق شعار سال ۱۴۰۰
- » برداشت خرما سال ۱۳۹۹ دشتستان بوشهر در سایه بازار کرونا زده
- » ایام تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد
- » تصاویری از هرس نمودن فضای سبز خیابانهای اصلی روستای بنار آزادگان در خرداد ماه ۱۳۹۹
- » ۱۴ و ۱۵ خرداد، تجلی پیوند تاریخی و دلبستگی میان امت و امام
- » شب قدر
پیام مدیر
شعار سال ۱۴۰۳ :
شعار و هدف وب سایت:
بیائید با همدلی، همفکری و همکاری روستایمان را آباد و سرافراز نمائیم.
لینکهای دانلود نرم افزار معرفی روستای بنار آزادگان به همراه زندگینامه شهدای روستا قابل نصب بر روی موبایل
تازه ترین نظرات
- » Credibility 6 ماه قبل گفت: Hello dear Mr Bonari ...
- » بیدل 8 ماه قبل گفت: بنام خداوند عکسهای زیباییست. ...
- » سلام حدود 1 سال قبل گفت: سلام و سلامت باشید ...
- » برنجوک حدود 1 سال قبل گفت: عالی بود من همیشه ...
- » روستای نظرآقا حدود 1 سال قبل گفت: درود بر شما سایت ...
- » علی حدود 1 سال قبل گفت: سلام خدمت بزرگواران بنده ...
- » همولاتی حدود 1 سال قبل گفت: سلام. سلامت باشید. وبسایت ...
- » مجید بيش از 2 سال قبل گفت: به گفته ریش سفیدان، ...
- » علیپور بيش از 3 سال قبل گفت: درود بر شما. چه ...
- » مجید بيش از 3 سال قبل گفت: سلام اقای بناری بنده ...
- » بنیامین بيش از 3 سال قبل گفت: لطفاً عکس جدید بزارید ...
- » رود حله بيش از 3 سال قبل گفت: سلام آقای بناری فوتبالیستهای ...
خوش آمديد
پيام ها و دلنوشته هاي كاربران
با سلام و تشكر از حضور شما
بازدید
-
بازدید امروز: 817
بازدید دیروز: 2260
بازدید کل: 11649296
افراد آنلاین: 2
ﮐﻪ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻌﻨﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﻫﻤﻪً ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﮐﻮﯾﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﻏﻤﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﯽ
ﺗﻮ ﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺁﻏﻮﺵ ﭘﺮ ﻣﻬﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯾﻢ ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﺎ
ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻧﻮﺍ ﺯ ﺵ ﮔﺮ ﺕ ﻏﺒﺎﺭ ﻏﻢ ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﺍ ﻡ ﻣﯽ ﺯﺩﺍﯾﯽ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺳﺠﺎ ﺩﻩ
ﻧﻤﺎﺯﺕ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﺩ ﻭ ﺁ ﻥ ﮔﺎﻩ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺎ
ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭ.
چه بيچاره شد پيشش آورد مهد كه اي سست مهر و فراموش عهد
ياد آر كه تو طفل بودي و خرد چه شبها زدست تو خوابم نبرد
تو آني كه از يك مگس رنجه اي كه امروز سالار و سر پنجه اي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گويند مرا چه زاد مادر پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من بيدار نشست و خفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شكفتن آموخت
دستم بگرفت پا به پا برد تا شيوه راه رفتن آموخت
پس هستي من ز هستي اوست تا هستم و هست دارمش دوست
با تشکر از شما دوست عزیز آقای بناری بخاطر تذکر زیبایتان.
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی، و به من خندیدی
....
من بدهکار توام ای مادر!
دوستت دارم مادر .......
نه براي اينكه دنيا را براي من ارزاني داشتي ..... براي اينكه عشق پاك رادر نگاهت آموختم
- خدایا! بین من و مادرم حکم کن .
عمر از او پرسید:
- مگر مادرت چه کرده است ؟ چرا درباره او شکایت مى کنى ؟
جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده . اکنون که بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخیص مى دهم ، مرا طرد کرده و مى گوید: تو فرزند من نیستى ! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم .
عمر دستور داد زن را بیاورند.
زن که فهمید علت اظهارش چیست ، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.
جوان گفته هاى خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است .
عمر به زن گفت :
- شما در جواب چه مى گویید؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد مى گیرم و به پیغمبر سوگند یاد مى کنم که این پسر را نمى شناسم . او با چنین ادعاى مى خواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قریشم و تا بحال شوهر نکرده ام و هنوز باکره ام .در چنین حالتى چگونه ممکن است او فرزند من باشد؟
عمر پرسید: آیا شاهد دارى ؟
زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند.
آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ مى گوید و نیز گواهى دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است.
عمر دستور داد که پسر را زندانى کنند تا درباره شهود تحقیق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفترى مجازات گردد.
ماموران در حالى که پسر را به سوى زندان مى بردند، با حضرت على علیه السلام برخورد نمودند، پسر فریاد زد:
- یا على ! به دادم برس . زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد.
حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانید.
چون بازگردانده شد، عمر گفت : من دستور زندان داده بودم . براى چه او را آوردید؟
گفتند: على علیه السلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیده ایم که با دستور على بن ابى طالب علیه السلام مخالفت نکنید.
در این وقت حضرت على علیه السلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند و او را آوردند.
آن گاه حضرت به پسر فرمود: ادعاى خود را بیان کن .
جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.
على علیه السلام رو به عمر کرد و گفت :
- آیا مایلى من درباره این دو نفر قضاوت کنم ؟
عمر گفت : سبحان الله ! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده ام که فرمود:
- على بن ابى طالب علیه السلام از همه شما داناتر است .
حضرت به زن فرمود: درباره ادعاى خود شاهد دارى ؟
گفت : بلى ! چهل شاهد دارم که همگى حاضرند.
در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعه پیش گواهى دادند.
على علیه السلام فرمود: طبق رضاى خداوند حکم مى کنم همان حکمى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخته است .
سپس به زن فرمود: آیا در کارهاى خود سرپرست و صاحب اختیار دارى ؟
زن پاسخ داد: بلى ! این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند.
آن گاه حضرت به برادران زن فرمود:
- آیا درباره خود به من اجازه و اختیار مى دهید؟
گفتند: بلى ! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.
حضرت فرمود: به شهادت خداى بزرگ و شهادت تمامى مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر درآوردم و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را مى پردازم .سپس به قنبر فرمود: سریعا چهارصد درهم حاضر کن .
قنبر چهارصد درهم آورد وحضرت تمام پولها را در دست جوان ریخت و فرمود: این پولها را بگیر و در دامن زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما برنگرد مگر آنکه آثار عروسى در تو باشد، یعنى غسل کرده برگردى !
پسر از جاى خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت :
- برخیز! برویم .
در این هنگام زن فریاد زد: النار! النار! اى پسر عموى پیغمبر آیا مى خواهى مرا همسر پسرم قرار بدهى؟! به خدا قسم ! این جوان فرزند من است . برادرانم مرا به شخصى شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شده اى بود این پسر را من از او آورده ام . وقتى بچه بزرگ شد به من گفتند:
- فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملى را انجام دادم ولى اکنون اعتراف مى کنم که او فرزند من است . دلم از مهر و علاقه او لبریز است ...مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند...
--- جناب پازوکی با سلام و تشکر از ارسال این داستان زیبای شما در رابطه با رابطه فرزند و مادر. ما را از انتقادات و پیشنهادات سازنده خود بهره مند سازید. بناری. مدیر وب سایت