وب سایت روستای بنار آزادگان - مورچه و سلیمان نبی (ع)

فهرست

پربازدیدترین ها

لینک دوستان

صفحه نخست » داستان

تاريخ انتشار: 14 دي 1389 - 16:36

چاپ خبر

مورچه و سلیمان نبی (ع)

ارسال شده بيش از 14 سال پيش ، بازديد: 2776

روزی حضرت سلیمان (ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.

سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.
در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود.
مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.
ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.
آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانهٔ گندم را همراه خود نداشت.
سلیمان (ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت:
«ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند. خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم.
خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج میشوم.»
سلیمان به مورچه گفت:
«وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای؟»
مورچه گفت آری او می گوید:
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن

فرستنده : دکتر سوسن ترابی. با تشکر از ارسال مطالب علمی و آموزشی پر محتوا

نظرات تاييد شده: (10 نظر)

نظرات کاربران

ساینا بيش از 14 سال قبل گفت:

سلام
خیلی جالب و آموزنده بود.
ممنون
متشکرم از لطف شما

احمد بيش از 13 سال قبل گفت:

سلام
بسیار زیبا و پر مغز. یه واقیتی که بیشتر ادمها ازش غافل هستند.تشکر

یکتا بيش از 13 سال قبل گفت:

خیلی جالب بود تحت تاثیر قرار گرفتم و خدا را شکر میکنم. با عرض سلام و تشکر از لطف شما. مدیر وب سایت

دریاومبینا بيش از 12 سال قبل گفت:

خیلی جالب بود ما خیلی خوشمون امد --- سلام و تشکر از نظر شما. مدیر وب سایت

درسا و دنیا بيش از 12 سال قبل گفت:

عالی و اموزنده بود خداحافظ --- با سلام و سپاس از لطف شما. خدانگهدارتان باشد. مدیر وب سایت

حمید بيش از 12 سال قبل گفت:

خداوند به انسانهای توانا رازهای شگفت خویش را آشکار میسازد- از مطلب آموزنده و در عین حال تکان دهنده برای فراموشکاران ( بنده حقیر ) و لطف سرکار علیه بسیار متشکرم---با سلام خدمت شما و تشکر از نظرتان. موفق باشید. مدیر وب سایت

هادی آقایی بيش از 12 سال قبل گفت:

با سلام و عرض ادب. خیلی جالب و آموزنده بود. با تشکر از شما لطفا از این روایتها باز هم در وب سایت بگذارید. --- جناب آقای آقایی با سلام و تشکر از بازدید و نظر شما. شما می توانید از طریق منوی ادبی گزینه داستان را انتخاب و داستانهای قرار گرفته در این وب سایت را مشاهده نمائید. همچنین سایر مطالب را نیز می توانید از طریق همین منوها مشاهده نمائید. موفق باشید. بناری. مدیر وب سایت

mahsaa بيش از 11 سال قبل گفت:

خیلی جالب و آموزنده بود مچکرم اما یه پیشنهاد داشتم میخواستم اگه ممکنه این کد ملی رو برش دارین ممنون میشم --- سلام. متشکرم از نظر شما. منظور شما از کد ملی چه بود. لطفا توضیح دهید تا بررسی شود. مدیر وب سایت

mahsaa بيش از 11 سال قبل گفت:

ببخشید اشتباه نوشتم.منظورم کد امنیتی که پایینه به نظر من لزومی نداره باشه. به نظرم وقت تلف کنه مرسیییییی.---سلام مهسا خانم. این کد امنیتی به این دلیل قرار گرفته است که بعضا توسط سیستمهای غیرمجاز(رباتیک) به وب سایت پیامها و نظرات اتوماتیک ارسال می شود. در صورتی که این کد امنیتی را رباتها نمی توانند شناسایی و بنویسند لذا نظرات و پیامهای غیرمجاز ارسال نمی شود. با تشکر از نظر شما. مدیر وب سایت

خلیلی بيش از 11 سال قبل گفت:

واقعا خیلی آموزنده بود --- سلام. سپاس از لطف شما. موفق باشید. مدیر وب سایت

ارسال نظر

نام: *

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: *

کد امنيتي: [تغيير کد]