میدانم در چنین شبی فرشتگانت را فرستاده ای تا راهنمایمان باشند
تا همراهمان باشند
اما
اما معبود من، آیا با بار گناهانمان، نقطه ای سپید مانده است تا گوشهای قلبمان شنونده راهی شوند، که فرشتگانت میگویند؟
در چنین شبی تنها یک راه میماند
باید بشوم مثل کمیل، همان حرفهایی را بزنم که علی علیه السلام به او آموخت برای آمرزیده شدن…
پروردگارا
امر کرده ای به من برای فرا خواندنت
و ضامنم گشته ای برای اجابت خواستههایم
پس ای معبود من
باز هم به خودت پناه میآورم چرا که کسی را جز تو ندارم تا درک میهمانیت را به من بدهد
چرا که تنها تو هستی که آگاهی بر حرفهای نگفته ام
چرا که تو ستاری بر عیوبم که دیگران نمیدانند
چرا که مهربانیت را مثل همیشه برای بخشیدن گناهانم بهانه میکنم
الهی العفو…
آن شب، که باید تا سحر شب زنده داری نمود و به امید وصل و دیدار بیدار نشست، تا “مطلع فجر”، کدام شب است؟
همان شبی است که فرشتگان هزار هزار فرود میآیند به فرمان ایزد یکتا
همان شبی است که تا سحر به انتظار بخشش گناهانمان مینشینیم و الهی العفو را فریاد میزنیم
همان شبی است که کتاب نورانیش را که امانت رسولش بود در بین امتش، بر سر میگذاریم و امامانش را سلام میدهیم.
همان شبی است که هزار بار، هزار نامش را صدا میزنیم. برای آمرزش گناهنمان
همان شبی است که…
ایستاده ام کنار پنجره و به چراغهای همیشه روشن شهر مینگرم.
باران به شیشه پنجره بوسه میزند.
پروردگارا در چنین شبی نیز رحمتت را که نشانه استجابت دعایمان است هم دریغ ننموده ای.
هر دو دستم را بالا میآورم رو به آسمانت که بی کران است مثل کرمت.
دلم میخواهد فریاد بزنم.
نگاهم را میدوزم به آسمان.
نمیدانم شاید برای اینکه کمی، تنها کمی، نگاهم آسمانی شود برای تو را دیدن.
تو را و سفره آسمانیت را که چیده ای.
پروردگارا شرمساری تمام وجودم را فرا گرفته.
پروردگارا از تو میخواهم در این چند روزی که از میهمانیت گذشته توفیقم دهی برای تو را دیدن.
برای درک سفره آسمانی چیده شده ات.
برای دیدن میزبانانت.
برای آمرزش گناهانم که همچون ابرهای تیره، روشنی دلم را نشانه گرفته اند.
دلی را که امانت تو بوده است و من باز کوتاهی نموده ام در امانتداری اش.
نمیدانم شاید امید به کرم و بخشش تو انسان را این گونه مینماید.
پروردگارا این روزها بخشش و کرم تو را برای آرامش دلم کم دارم…