کد خبر: 72 ، سرويس: داستان
تاريخ انتشار: 24 دي 1389 - 06:26
مدیریت بحران
روزی دو نفر در جنگل قدم میزدند.
ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد.
یکی از آنها سریع کفش ورزشیاش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.
دیگری گفت بیجهت آماده نشو هیچ انسانی نمیتواند از شیر سریعتر بدود.
مرد اول به دومی گفت: قرار نیست از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتر بدوم...
و اینگونه شد که شاخهای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!
یکی از آنها سریع کفش ورزشیاش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.
دیگری گفت بیجهت آماده نشو هیچ انسانی نمیتواند از شیر سریعتر بدود.
مرد اول به دومی گفت: قرار نیست از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتر بدوم...
و اینگونه شد که شاخهای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!
لينک خبر:
http://www.bonarazadegan.com/fa/posts/72