صـدای پـای بـهار میآیـد...
امسال هم چون سالهای دیگر بهار با تمام زیباییهایش عزم جزم کرده تا بیاید و مهمان خانههای ما ایرانیان شود. بهار میآید تا دلهایمان را بهاری کند به قلبهایمان آرامش ببخشد، نوید شادابی و سرزندگی دهد و نوروز بر تار روزگار خوش بنوازد...
بهار که میآید، دستان باد بوی شکوفه میدهد
جوانههای تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان میگیرند
آرام و آهسته
خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد میزند
من یقین دارم بهار میآید
اما این را هم میدانم که او فقط بهانه ایست برای رویش!
دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمیگیرد، هر جا باشد بهار را به آنجا میکشاند
بارها دیدهام بهار، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود
بهار عاشق بود و زمین معشوق
عشق بیتابی میآورد و بهار بیتاب بود
زمین اما آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت
آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش هویدا و جهان حیرت کرد
برخیز که میرود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بحال روزگار
منتظران بهار! بوی شکفتن رسید
مژده به گلها برید، یار به گلشن رسید
لمعه مهر ازل، بر در و دیوار تافت
جام تجلی به دست، نور ز ایمن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلف نماند
فکر عبارت کراست معنی روشن رسید
زین چمنستان کنون، بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید دیده به دیدن رسید
بیدل از اسرار عشق، هیچ کس آگاه نیست
گاه گذشتن گذشت، وقت رسیدن رسید
بازم بهار میخواد بیاد
مهمون خونهها بشه
میخواد یه کاری بکنه
لبها به خنده وا بشه
پروانهها رو میاره
پر بزنن تو باغچهها
صورت گل را ببوسن
حرف بزنن با باغچهها
آدمها رو وا میداره
خونه تکونی بکنن
بلبلا ر ووا میداره
تا نغمه خونی بکنن
به ابر میگه بازم ببار
به روی هر شهر و دیار
بازم شکوفا میکنه
گلها رو توی سبزه زار
بهار میاد با یک سبد
پر از گلای رنگارنگ
روی لبات جا میذاره
یه خنده ناز و قشنگ